برنامه ریزی کرده بودم تا اولین عید نوروز بعد از ازدواج را با همسرم به مسافرت بروم، سفری که از ماه ها پیش انتظارش را می کشیدم. بلیط ها را که خریدم به مادرم زنگ زدم تا خبر بدهم. اما او حالش بد شد و با گریه گفت: «اصلا توقع نداشتم...من از مدت ها پیش برای ایام عید تدارک دیدم، پس لحظه تحویل سال، سبزی پلو و ماهی شب عید، چه می شود؟ وقتی که همه خانواده دور هم جمع می شویم مگر می شود تو و عروسم نباشید؟ مگر می شود عکس یادگاری نداشته باشیم؟ یک سال منتظرم تا عید شود آنوقت تو.........مادر فدای یک تار موی تو شود...تو فکر می کنی چند تا تا نوروز دیگر من و بابات زنده باشیم»؟
خیلی ناراحت شدم...تحت تاثیر صحبت های مادرم قرار گرفتم... و ... بله حدس تان درست است، تسلیم شدم. من چطور می توانم تعطیلاتم را زیر بار چنین گناه سنگینی بگذرانم؟ فقط.... فقط نمی دانم چطور به زنم بگویم؟ او برای این سفر خیلی شوق و ذوق دارد، حتما نمی تواند تحمل کند و......خدایا چکنم؟
***
امروز در محل کارم یک اطلاعیه بر روی دیوار دیدم. اطلاعیه مربوط به آموزش زبان انگلیسی بود، از مبتدی تا پیشرفته. بدین شرح که کلیه کارمندان روزهای یکشنبه و سه شنبه بعد از وقت اداری و بعد از تعیین سطح داوطلب ، به صورت رایگان و با هزینه شرکت می توانند از این کلاس ها استفاده کنند؛ البته سرویس هم برای بازگشت به منزل باهزینه جزیی در نظر گرفته شده بود. داشتم بال در می آوردم. بهترین فرصت برای من بود. خیلی ذوق کردم. فورا از اتاقم خارج شدم، به طبقه بالا رفتم و ثبت نام کردم... بعد از کار به خانه رفتم. وقتی شوهرم به خانه برگشت موضوع را با هیجان و شوق تما م با او در میان گذاشتم. او هم جمله را چنین آغاز کرد:« اصلا توقع نداشتم...تو همیشه به خودت فکر می کنی. اصلا هر کاری که دلت می خواهد می کنی. از این به بعد باید کلی منتظر سرکار علیه بنشینم تا تشریف فرما بشوند، آدم اینقدر خودخواه می شود؟ مگر من بعد از کار جایی می روم؟ بلافاصله به خانه برمی گردم. اما تو.........مثل اینکه یادت رفته دیگر مجرد نیستی. غیر از خودت به من هم اهمیت بده. لابد شام را هم بنده باید تدارک ببینم و میز را هم باید برای سرکار خانم بچینم...بله»؟ خجالت نکش بگو... تازه کلی هم باید تکلیف انجام دهی....از فردا خانم هدفون به گوش دارند لسینینگ گوش می کنند... فکر نکنم دیگر فرصت حرف زدن با من را هم داشته باشی...
و با خشم اتاق را ترک کرد....بله، تاخت و تاز شدیدی بود؛ یک حس بسیار ناخوشایند در وجودم نمایان شد. از این که خودخواه هستم از خودم بیزار شدم. نمی توانم با این احساس ناخوشایند به کلاس زبان بروم. به همین خاطر فردا که به شرکت می روم، اول به مرکز آموزش مراجعه و سپس انصراف خود را از شرکت در کلاس زبان اعلام می کنم. ولی... خیلی خیلی حیف شد، فرصت خوبی بود.
***
راستی چرا بعضی ها این حس درماندگی را به ما می دهند؟ چرا همیشه تسلیم می شویم؟ چرا هیچوقت نمی توانیم منظورمان را بیان کنیم؟ چرا هرگز این قدرت را نداشته ایم که ابراز وجود کنیم و از نظر خود دفاع کنیم؟ آیا اشکال از من است؟....شاید دیگران قصد کنترل من را دارند!
افرادی که همواره ما را وادار به تسلیم می کنند، استسمارگران ماهری هستند که هر زمانی که توسط ما به خواسته هایشان می رسند، خودشان را به ما نزدیک می کنند، و به تحسین ما برمی خیزند و اگر نه ، دست به تهدید می زنند، حرف هایشان را پس می گیرند و ما را زیر بار سنگینی از گناه مدفون می کنند و معمولا ما چنان مانند یک کودک، اسیر احساسات می شویم که فراموش می کنیم آدم بزرگسالی هستیم و از قدرت تفکر و تجزیه و تحلیل برخورداریم. اگر چه در بسیاری از موارد جایگاه موفقی داریم، اما متاسفانه در کنار این افراد احساس عجز و بی کفایتی می کنیم و در بسیاری از مواقع آلت دست آنها قرار می گیریم و تسلیم خواسته های نامعقول می شویم زیرا غیر از راضی کردن آنها کاری بلد نیستیم! پیام آنها اینست:« اگر مطابق میل من رفتار نکنی، رنج خواهی برد»، در واقع طرف مربوطه قضیه را طوری مطرح می کند که شما مجبور شوید آن را بپذیریرید، از رد کردن آن لطمه ببینید، مدام در ذهن با خودتان درگیر شوید و خود را سرزنش کنید.
آنها تلویحا این مفهوم را تکرار می کنند: «تو به محبت من نیاز داری و اگر به میل من رفتار نکنی از محبت من محروم خواهی شد».
نقش شما در رابطه مهم است، آن را دست کم نگیرید
هر یک از ما با ویژگی خاصی وارد رابطه با دیگران می شویم. عواطف منفی بخشی از ویژگی ها محسوب می شوند، مانند:حس عدم امنیت، اضطراب، خشم، ناامیدی، ترس، پشیمانی، بدبینی و انواع دلخوری ها. این عواطف منفی که بر اثر تجربه های زندگی کسب شده است، برای فرد مقابل شناخته شده است. در واقع رفتار آنها محرکی است برای برانگیختن عواطف منفی. در نتیجه خود ما به دیگران یاد می دهیم که از ما باج گیری کنند و ما نیز با سازش و تسلیم آنها را به هدف مورد نظر می رسانیم.
چگونه می توانیم بر عملکرد چنین افرادی فائق آییم؟
مسلما آگاهی مهم ترین عاملی است که شما را مصون نگاه می دارد. بخشی از این آگاهی به رفتار خود و بخشی به رفتار دیگری مربوط می شود. توصیه های زیر شما را یاری خواهد کرد:
- رفتارخود محورانه و پر از توقع بهمراه عواطف مبالغه آمیز طرف مقابل را شناسایی کنید. شناخت این رفتار بسیار مهم است زیرا اینگونه برخوردها به شیوه ای ماهرانه، عاقبت به استثمار شما می انجامد.
- به نقش خود در ارتباط پی ببرید. موقعیت خود را بدانید. این امر کمک می کند تا با توجه به ارزش آن فرد و نوع ارتباطش ، رفتار او را عمیق تر تحلیل کنید و نهایتا در انتخاب تصمیم خود دقت کنید.
- حد و مرز رابطه را مشخص کرده، از افراط در ارتباط پرهیز کنید.
- ترس ها و نگرانی های خود را بیابید و با آموزش و کمک مشاور بر آنها غلبه کنید.
- نیاز های معقولانه خود را بشناسید و آنها را دسته بندی کنید.
- عزت نفس خود را افزایش دهید.
- رفتار جراتمندانه را تمرین کرده، و دیگری را از رفتار متوقعانه و غیر اصولی اش آگاه کنید.
- قاطعیت را سرلوحه رفتار خود قرار دهید.
- ضعف های خود را جستجو کنید و با «بله قربان گویی» آنها را پررنگ نکنید، بلکه در صدد رفع آنها برآیید. قدرت تصمیم گیری را افزایش دهید.
- دوستی و محبت را نسبت به این افراد از یاد نبرید. علاوه بر آن برخورد شما باید محترمانه باشد.
- موقعیت خود را درکمال آرامش تفهیم کنید. با بررسی همه جوانب بهترین راهکار را به اتفاق طرف مقابل خود، انتخاب کنید.
یادتان باشد احساسات ناشی از افکارند، هر چقدر هم که گذرا باشند. از آنجا که عواطف منفی به دنبال افکار منفی می آیند، به افکار منفی فرصت ابراز وجود ندهید بلکه این افکار را به چالش بگیرید و اجازه ندهید دیگران به آنها دامن بزنند زیرا راه سوءاستفاده عاطفی را برای آنان هموار می سازد و نهایتا شما را وادار به کرنش و تسلیم خواهد کرد.
فرزانه احمدی- مشاور خانواده
نظر شما