صحنههای بینظیری را در بین راه میدیدم که به هیچ عنوان نمیشد، آن همه ایثار، صمیمیت و صحنههای دیدنی را با نوشته، فیلم، عکس و... منعکس کرد. فقط باید رفت و عشق مردم به ساحت مقدس اهل بیت را دید؛ به ویژه عشق به سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) را لمس کرد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری سلامت (طبنا)،شنیده بودم که زیارت به دعوت است، و این دومینبار است که به عینه این دعوت را بدون برنامه خاص دیدم دعوت نامهای که به امضای امام حسین (ع) رسید و من و راهی سفر زیبای اربعین شدم.
زیباترین سورپرایز
سفری که کاملا به صورت اتفاقی رخ داد و دور از تصورم بود. لطف امام حسین (ع) شامل حالم شد و طلبید تا امسال هم زائر حرم باشم.
من که از اربعین سال پیش منتظر بودم تا باز بتوانم به این سفر معنوی بروم. دلتنگی کربلا همیشه با من بود این دلتنگی را کربلا رفتهها بهتر درک میکنند.
در مصاحبهای که با یک پرستار در نجف داشتم میگفت هربار که کربلا میایی انگار با یک رویداد متفاوت در اربعین شاهدی که واقعا هم راست میگفت این سفر هم متفاوتتر از اربعین سال گذشته برای من شد.
۱۱و نیم شب ۲ شهریور ماه بود پس از یک روز پر کار سفر وزیر راه و شهرسازی به زنجان در حال استراحت بودم و دلتنگی کربلا را داشتم که مبادا جا بمانم از اربعین که یک استوری یاد کردن امام حسین (ع) را گذاشتم و همین که لود شد سردبیر خبرگزاری با من تماس گرفت و اطلاع داد که به عنوان خبرنگار با جمعیت هلال احمر عازم سفر اربعین هستی. این خبر شوک عجیبی برای من بود چراکه دور از تصورم بود،پس از پایان تماس پیامک از سوی جمعیت هلال احمر را با محتوای زمان حرکت دریافت کردم.
به قول معروف در پوست خود نمیگنجیدم و فقط در آن لحظه تا توانستم از امام حسین (ع) بهترین رفیق زندگیام تشکر کردم بابت سورپرایز زیبایش.
باید خودم را تا ساعت ۱۲ ظهر به تهران میرساندم، سریع سایتها را نگاه کردم نه اتوبوس نه قطار برا رفت تهران نبود و ظرفیت پر بود به هرحال وسایلم را جمع کردم و ساعت ۷ رفتم ایستگاه راه آهن با اینکه بلیط نداشتم مسئول قطار اجازه داد سوار شوم ولی مجبور بودم که تا مسیر تهران سرپا بمانم، وقتی به ایستگاه راه آهن تهران رسیدم سریع اسنپ گرفتم تا خودم را زود بتوانم برسانم تا از این سفر جا نمونم، از همراهان سفر هم هیچ شناختی نداشتم و به طور اتفاقی با دختری در فرودگاه آشنا شدم و پای صحبت که نشستم دیدم باهم همسفر هستیم و او هم در تیم رسانهای هلال احمراهست و اینگونه شد که سفر ۲۰ روزه من آغاز شد.
آغاز سفر پر ماجرا
سفری که اول با زیارت آقا امام حسین آغاز شد و سپس با زیارت حرم حضرت علی (ع) ولی متاسفانه طی ۷ روزی که نجف بودیم ضریح برای خانم ها بسته بود و حیف که نشد زیارت داشته باشیم اما طی مدتی که در نجف بودیم برای پوشش خبری همراه با سایردوستان و همکاران خبرگزاری های رسمی به درمانگاه ها و بیمارستان های مسقر در مسیر پیاده روی نجف_کربلا رفته و شاهد ارائه خدمات درمانی و برپایی موکب های مردمی توسط ایرانی ها و عراقی ها بودیم و هرکسی به هر طریقی در مسیر عشق و دلدادگی به حسین(ع) به زائران حسینی جانانه خدمت میکردند.
صحنه های عجیبی در بین راه می دیدیم که به هیچ عنوان نمی شود آن همه ایثار و صفا و صمیمیت ها و صحنه های دیدنی را با نوشته و فیلم و عکس و غیره منعکس کرد. فقط باید رفت و عشق مردم به ساحت مقدس اهل بیت را دید؛ به ویژه عشق به سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) را لمس کرد.
افتخاری خدمت به زائرین
بعضی از خادمان زوار حسینی، سینی بزرگ پُر از خرما را روی سر گذاشته و وسط جاده روی صندلی نشسته بودند و مردم از خرماهای روی سینی میل می کردند. در کنار موکب ها و در کنار جاده، صندلی های پلاستیکی و مبل های نسبتاً خوب و تمیزی بسیاری گذاشته بودند تا زائران خسته روی آنها استراحت کنند و عراقی هایی که با لهجه شیرین خود با گفتن مای بارد( آب خنک)و هلابیکم یا زوار( خوش آمد گویی) زائران را به سمت موکب کشانده و پذیرایی میکردند
خلاصه هر کس به هر شکل که می تواند، در کار خدمت گزاری به زوّار است و به این خدمتگزاری افتخار می کند و از خدا می خواهد زائری به او مراجعه کند یا این که دعوتش را برای پذیرایی و مهمانی بپذیرد.
در طول مدتی که در نجف مسقر بودیم و به مسیرهای پیاده روی اعزام برای پوشش خبری میشدیم شاهد شعارهای نوشته شده زیبا بسیاری بر روی پرچم ها و چادر موکب ها و روی کوله پشتی ها و.. بودم ؛ مانند: «لبیک یا حسین»، «حسین امیری و نعم الامیر»، به امید ظهور و یا به نیابت از شهدا، بخصوص عکس شهید قاسم سلیمانی و...که به چشم و گوش می خورد و نظر زائران را جلب می کرد.
قبرستانی که پناهگاه سربازان شد
در لابه لای کار در این سفر هم همراه با تیم رسانه به سمت وادی السلام رفتیم که برای خود بنده که اولین بار بود پا در این مکان مقدس می گذاشتم خیلی تجربه جالبی بود، وادی السلام در شمال شرقی شهر نجف قرار داشت مکانی که با بیش از هزار سال قدمت که شخصیت های بزرگی را در خاک خود جای داده و با بیش از ۱۴۰۰ هکتار مساحت، عنوان بزرگترین قبرستان جهان محسوب می شد و طبق گفته ها ۵ میلیون نفر در این مکان دفن شده است و حتی در زمان جنگ آمریکا و عراق پناهگاه سربازان شده بود.
در اینجا خبری از گل و درخت نبود و فقط خاک بود و قبرها به صورت نامرتب چیده شده بود و حتی برخی از قبرها هم به صورت خانوادگی در چند طبقه در دل زمین بودند.
سفر به کاظمین و سامرا/ سفری ۲۴ ساعته و پرماجرا
روز ۸ شهریور ساعت ۷ صبح بنا بر برنامه ریزی های انجام شده جمعیت هلال احمر تیم رسانه به کاظمین و سامرا عازم شد و در طول مدتی که مدتی که منتظر ماشین بودیم برخی از رانندگانی بودند که به صورت صلواتی زائران را جابجا میکردند و مداوم صدای کربلا کربلا یا کاظمین سامرا به گوش می رسید، بالاخره ماشین کرایه ای که هماهنگ شده بود اومد و ما سوار شدیم و حرکت کردیم به سمت سامرا.
وقتی وارد شهر سامرا شدیم شهری که خیلی امنیتی بود و روزی داعش در آن منطقه حضور داشت که حضور الانمون رو مدیون شهید حاج قاسم،شهدا ومدافعان حرم هستیم که باعث شد تا بتوانیم پا در این مکان بگذاریم پس از رسیدن به مرکز درمانی هلال احمر در سامرا و گرفتن مصاحبه به سمت حرم رفتیم و فقط یک ربع ساعت فرصت داشتیم تا زیارت کنیم.
با اینکه دومین بارم بود که به این مکان مشرف میشدم باز حس غربت رو از در و دیوار این مکان مقدس حس کردم که در جای دیگه حس نکردم و حتی دوستم هم این حس را داشت و تایید میکرد حرفم را.
بالاخره زیارت انجام شد و همگی جمع شدیم و بسمت کاظمین حرکت کردیم در مسیر گرما و گشنگی فراوان امان از ما گرفته بود و ناگهان در کنار یک موکب ایستادیم که از شانس غذا تمام شد و فقط نان و سالاد بهمون رسید که خیلی خیلی دلچسب بود،دوباره حرکت کردیم و وقتی به سیطره وزرا رسیدیم اجازه ورود ماشین رو ندادن مجبور شدیم پیاده بشیم و بریم ماشین دیگه کرایه کنیم و به درمانگاه مسقر جمعیت هلال احمر کاظمین برسیم و ماشین هم فقط تا یه مسیری ما رو رسوند و باز پیاده راهی شدیم.
در قسمتی از راه از دور گنبد های نورانی حرم امام موسی بن جعفر(ع) و امام جواد( ع) نمایان شد که از دور سلام و عرض ارادتی به این بزرگواران کردیم و به سمت درمانگاه حرکت کرده و پس از انجام گزارش های تصویری و صوتی و اتمام کار یه زیارت کوتاه انجام شد و سپس مسئول تیم یه آمبولانس را هماهنگ کرد تا به سمت سیطره وزرا که ماشین اون جا پارک بود بریم. همگی ما که ۹ نفر بودیم به سختی سوار آمبولانس شدیم و راهی شدیم، توی راه بودیم که ناگهان دیدیم مسیر رو اشتباه رفته و گم شده ایم که خیلی استرس عجیبی به همه وارد شد اما بالاخره با کلی پرس و جو و با استفاده از مپ مسیر را پیدا کردیم و به وزرا رسیدیم وزرایی که هر وقت اسمش می آمد همگی یاد اون گم شدن می افتادیم. راستی جا داره از امدادگران شهرستان فردوس که با خستگی که از چشم هاشون مشخص بود و ۲۴ ساعت شیفت بود و استراحت نکرده بودن اما باز با جان و دل وصف ناپذیر ما رو همراهی کردن تشکر کنم.
و بالاخره سوار ماشین شدیم و به سمت محل اسکان شهر نجف حرکت کردیم و صبح ساعت ۸ خسته و کوفته رسیدیم اما با این اوصاف خاطره ماندگاری را برا همه مون تو دفتر خاطرات ذهنمون برای همیشه ماندگار کرد.
رسیدن به کربلای عشق
خلاصه ۱۰ شهریور شد و به سمت کربلا حرکت کردیم و در عمود ۱۳۰۰ و خرده ای بود که پیاده شدیم و مسیر پیاده روی را همراه سایر زائرین حسینی کوله به دوش حرکت کردیم به سمت کربلای عشق و نهایت این عمودها ۱۴۵۲ بود. وقتی که گنبد نورانی و زیبای حرم حضرت ابوالفضل (ع) دیده شد،خیلی ها همون جا چند دقیقه ایی می ایستادن و دعا و شکر میکردن که به زیارت اهل بیت(ع) مشرف شدن.
به سمت خیابان البوبیات که محل اسکان در آن خیابان بود حرکت کردیم و پس از استراحت کوتاه شوق زیارت اباعبدالله امان نداد و راهی سمت حرم شدیم در مسیر سمت حرم که بودیم پایین تر از محل اسکان ناگهان خندهدارترین چیزی که دیدم این بود که اکثر کاسبها و مغازهدارهایی که قرار بود محصولاتشان را با فریاد زدن تبلیغ کنند، کار خودشان را راحت کرده بودند و یک صدای ضبط شده را بی وقفه پشت یک بلندگو پخش میکردند که من اول شوکه شدم و دنبال فروشنده بودم که یهو دیدم صدای ضبط شده هست و خنده بر لبمون نشست.
شرح کربلا در وصف نمی گنجد باید درک کرد
بالاخره برای رسیدن به حرم باید از میان کوچه و بازارهای شلوغ و پر از موکب که بصورت شبانه روزی فعالیت میکردن گذر میکردیم تا به حرم برسیم،در مسیر رسیدن به حرم چند بار بازرسی شدیم ولی به نظر من بازرسی ها خیلی سرسری بود. رسیدم حرم، حرم آقای مهربونی که باز منو طلبید نذاشت دلم بشکنه.
خلاصه وارد حرم امام حسین(ع) شدیم،طنین لبیک یا حسین(ع) و گریه و ناله زائرین در سوگ سیدالشهدا (ع) در فضا پیچیده بود و انقدر فضا معنوی شده بود که میتونم بگم بال در آوردم و از بعد جسم و دنیا خارج شدم و با روح و جان به زیارت این امام مظلوم نائل شدم، بقیه ماجرا در وصف نمیگنجه و باید حضور داشت و درک کرد.
اکثر زائرین در محوطه دور رواق به صورت فشرده در کنار هم یا در حال نماز هستن یا دعا و یا زل زدن به حرم و یا گودال قتلگاه و اشک میریزن و زیر لب درد و دل و روضه می خونن و گاها بعضی از زائرین ایرانی،وسط جمعیت به طور خود جوش و بدون بلندگو شروع به روضه خوانی و ذکر مصیبت میکردند که حال و هوای خاص خودش رو داشت.
بین الحرمین بهشت عاشقان اهل بیت
سپس به سمت بین الحرمین شریف که بهشت عاشقان اهل بیت است رفتیم، رو به هر طرف که میکردم جز زیبایی و معنویت و ارادت خالصانه زائرین چیزی ندیدم، همچنین در این بین زائرانی را شاهد بودم که از فرط خستگی در بین الحرمین به خواب رفته بودند برایم جالب بود و حس خوبی را ایجاد میکرد که این عشق حسین چه ها که نمیکند.
سپس به سمت حرم مطهر حضرت عباس(ع) که اوج وفا و کرم هستن راهی شدیم. ضریح حرم امام عباس (به قول عراقی ها) از اول ماه صفر به دلیل کوچکی فضای ضریح به روی خانم ها بسته شده بود و تا فردای روز اربعین ادامه داشت اما با اون اوصاف سمت خواهران ازدحام عجیب و حال و هوای خاص و معنوی خودش رو داشت.
حضور ۲۲ میلیونی زائرین حسینی در اربعین
هرچقدر نزدیک اربعین میشد شهر کربلا شلوغ تر میشد و زائران گروه به گروه به خیل زائران اربعین حسینی اضافه میشدند بطوری که امسال ۲۲ میلیون نفر در اربعین حسینی حضور داشتند.
شب روز اربعین حسینی(ع) فرا رسید،شهر در اوج شلوغی بود.به زحمت از بین خیابان ها و پس کوچه های شلوغ به سمت بین الحرمین و حرم سیدالشهدا(ع) رفتم، به زحمت خودمو رسوندم به بین الحرمین که جای سوزن انداختن هم نبود،طبق رسومات فضایی در وسط بین الحرمین که به حرم ها منتهی میشد رو طناب کشیده بودن و هیئت ها و موکب های زیادی که از نقاط مختلف عراق و ایران و کشورهای اسلامی دیگه مثل لبنان و پاکستان و ... برای شرکت در مراسم روز اربعین حضور پیدا کرده بودن. از درب های مشخصی با استفاده از این فضا وارد شده و خواندن مداحی و روضه با بلندگوهایی که روی چرخ حمل می کردن و پرچم های بلند و سنگینی که در دست جوانان هیئت بود دور بین الحرمین چرخانده میشد و افرادی هم با بر سر و سینه زدن و لبیک یا حسین گویان عزاداری میکردند و زائرین حاضر در حرم هم یا با نوای مداحی این هیئت ها همراهی میکردن و سینه زنی میکردن و اشک می ریختن و یا در گوشه ای مشغول روضه خوانی و سینه زنی بودن و با حال پریشان و چشم اشک آلود زیر لب حاجت میخواستند یا درد و دل میکردند.من هم از دور سلامی دادم و یک جای کوچک پیدا کردم و تونستم نماز بخونم و کمی ایستادم و به شور و حال معنوی زائرین و بارگاه سید الشهدا نگاه کردم و....
پایان
بعد از روز اربعین کم کم زائران حسینی به سمت وطن خود بازگشتند و برخی از موکب ها هم جمع کردند و یک دلتنگی عحیبی را در شهر برای ما و اهالی منطقه ایجاد کرد روزهایی که ما به اون مسیر شلوغ و پر رفت آمد عادت کرده بودیم و بالاخره ما هم پس از ۲۰ روز در ۲۱ شهریورماه ساعت ۴ بامداد به سمت فرودگاه نجف رفتیم و به ایران بازگشتیم و باز دلتنگی....
به امید دوباره
انتهای پیام/ نوری
نظر شما