کد خبر: رزمندگان-ما-به-خودی-خود-یک-قهرمان-بودند
۶ مهر ۱۳۹۹، ۱۲:۴۳
رزمندگان ما به خودی خود یک قهرمان بودند/ به قهرمانان ایران افتخار می کنم
  به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری سلامت،هشت سال دفاع جانانه و مقدس ایران در مقابل ارتش بعثی عراق و کشورهایی که از این ارتش حمایت می کردند، پر از دلاور مردانی است که جان بر کف از وجب به وجب این خاک دفاع کردند. دلاور مردان گمنامی که برای دفاع از کیان این سرزمین از پای ننشستند و در کنار دیگر رزمندگان مقابل دشمنان ایستادند. یکی در مقابل دشمن و یکی در پشت صحنه جنگ در بخش پشتیبانی ، یکی در آسمان یکی در دریا، همه برای پیروزی جنگیدند. یکی از مردان دلاور هشت سال دفاع مقدس سرهنگ حسن حسن‌پور، سرهنگ بازنشسته ارتش است. به مناسبت هفته دفاع مقدس با وی گفت و گوی انجام داده ایم. سرهنگ حسن‌پور در این گفت و گو از نقش ارتش در جنگ تحمیلی  و همین‌طور از نقش خود در بعضی از عملیات ها گفت که در ادامه می خوانید.

لطفا کمی درباره خود در زمان جنگ به ما بگویید.

من سرهنگ اردنانس بازنشته حسن حسن پور هستم. منظور از اردنانس همان مسئول پشتیبانی و تدارکات ارتش است. [caption id="attachment_133372" align="aligncenter" width="800"]آقای حسن‌پور سرهنگ حسن‌پور بازنشسته ارتش[/caption]   جنگ تحمیلی از تاریخ 31 شهریور 1359 توسط صدام و صدامیان و کشورهای بیگانه مانند برخی کشورهای اروپایی و همچنین آمریکا به ما تحمیل شد. نیروهای صدام حسین از محورهای غرب و جنوب که کاملا تا دندان مسلح بودند و کلیه تجهیزات لازم را داشتند به کشور عزیز ما جمهوری اسلامی ایران حمله‌ور شدند. ما در آن زمان اصلاً آمادگی جنگ را نداشتیم و نمی‌دانستیم همچنین برنامه‌ای بر علیه ما انجام خواهد شد. اما متاسفانه این جنگ به ما تحمیل شد. [caption id="attachment_133375" align="aligncenter" width="800"]آقای حسن‌پور در دوره‌های مقدماتی ارتش در دهه چهل سرهنگ حسن‌پور در دوره‌های مقدماتی ارتش در دهه چهل[/caption] در سال 1364 بنده به عنوان فرمانده گروهان نگهداری لشکر هشتاد و یک زرهی کرمانشاه از تهران به کرمانشاه منتقل شدم. اولین سمتی که من به عنوان فرمانده گروهان نگهداری به مدت سه سال در آن‌جا مشغول بودم. بعد از آن به عنوان معاون گردان نگهداری مشغول انجام وظیفه شدم. سپس به عنوان سرپرست گردان نگهداری در منطقه سر پل ذهاب، ایران غرب، قصر شیرین، خسروی و نفت شهر با تعدادی پرسنل که توسط جدول نظامی مشخص شده بود به انجام وظیفه ادامه دادم.

لطفا برای ما نقش ارتش در زمان جنگ را توضیح دهید.

در زمانی که جنگ تحمیلی شروع شد، سپاه پاسدارانی که منظم باشد وجود نداشت، چون سپاه در سال پنجاه و هشت تازه تشکیل شده بود. بنابرین بعد از یک سال انسجام لازم را نداشت. اما تعدادی به عنوان بسیج مردمی از تمام جای جای ایران به منطقه آمدند، هم به منطقه غرب و هم به منطقه جنوب، که نهایتا با ارتش تقریباً ادغام شدند و امور اصلی را ارتش بر عهده گرفت و امور فرعی به بسیج سپرده شد.  همچنان سپاه منسجمی تشکیل نشده بود که به منطقه بیاید. بعد از مدتی سپاه جان گرفت و در عملیات‌های زیادی شرکت کرده و با ارتش هماهنگ شد. در آن زمان  سپهبد شهید صیاد شیرازی و فرمانده محسن رضایی به عنوان فرماندهان عملیات در منطقه حضور داشتند. البته عملیات‌های زیادی در طی هشت سال دفاع مقدس و جنگ تحمیلی انجام شد. [caption id="attachment_133370" align="aligncenter" width="800"]شهید صیاد شیرازی، پلی میان ارتش و سپاه شهید صیاد شیرازی، پلی میان ارتش و سپاه[/caption] ما عملیات‌های فراوانی از جمله فتح‌المبین، بیت المقدس، آزادی خرمشهر شکستن حصر آبادان، والفجرهای متفاوت و دیگر عملیات‌ها را به پایان رساندیم که در تمامی آن‌ها ارتش با سپاه و بسیج هماهنگ بوده و این سه با هم همکاری می‌کردند. ولی خوشبختانه صدام حسین با داشتن این همه تجهیزات نظامی مانند سلاح‌های سبک و سنگین و آن هم در حالی که ما حتی یک فشنگ هم نتوانستیم از این کشورهای اروپایی در زمان عملیات و در زمان جنگ بگیریم، نتوانست ایران را شکست دهد. اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها می‌خواستند ارتش صدام پیروز بشود و قسمتی از خاک جنوب ما را به خاک عراق اضافه کنند. که خوشبختانه برای ما و متاسفانه برای صدام این اتفاق نیافتاد. در این عملیات‌ها بسیاری از سربازان ما به شهادت رسیدند، هم ما مجروح داشتیم و هم آن‌ها و هم ما جانباز داشتیم و هم آن‌ها ولی خوشبختانه در اکثر عملیات‌ها ما پیروز بودیم.

دقیقا کدام قسمت جنوب مد نظر صدام حسین بود؟

صدام حسین در فکرش این بود که استان خوزستان را به خاک خودش اضافه کند و مانند جنگ‌های قدیم قصد کشورگشایی داشت.

شما شخصا در چه عملیات‌هایی حضور داشتید؟

بنده چون افسر اردنانسی بودم که پیش‌تر هم ذکر کردم، ما عملا در جنگ مستقیما با دشمن درگیر نمی‌شدیم، افرادی که مستقیما با دشمن درگیر می‌شدند یگان‌های عملیاتی، پیاده زرهی‌ها، یگان‌های توپخانه و یگان‌های زرهی بودند و در اصل ما پشتیبان آن‌‌ها در زمینه تعمیر و نگهداری تجهیزات آن‌ها بودیم، اما خیلی از مواقع ما هم مسقیما با دشمن به طور ناخواسته درگیر می‌شدیم. دوره‌های مقدماتی ارتش قبل از زمان جنگ ما فاصله‌مان تا منطقه مرزی که به آن لجمع هم می‌گویند و به معنای لبه جلویی منطقه عملیات زیاد بود، چرا که ما باید در عقب لشکر ایستاده و نیازهای تجهیزاتی آن‌ها مانند تعمیرات را انجام می‌دادیم و وظیفه ما این بود. اما خیلی از مواقع بدون اینکه اصلا ما در جریان باشیم، مانند عملیات مرصاد، که در آن  ارتش عراق و منافقین از خسروی به قصر شیرین به ما حمله‌ور شدند و تا نزدیک‌های گردنه مرصاد که حدود بیست و پنج کیلومتر مانده به کرمانشاه پیشروی کردند، در مواردی مانند این ما ناخواسته درگیر عملیات می‌شدیم چراکه ما در منطقه بودیم و برخی از یگان‌های ما اصلاً اطلاع نداشتند که دشمن تا کجا پیشروی کرده است.

شما در زمان جنگ تدریس می‌کردید، موضوع تدریس چه بوده و به چه افرادی تدریس می‌کردید؟

بنده دوره‌های زیادی در ارتش دیدم مثل دوره خودروهای توپ‌های کششی که به واسطه وسیله دیگری حمل می‌شد و کشش پیدا می‌کرد، توپ‌های خود کششی که خود دارای موتور بوده و بصورت آماده و مستقل حرکت می‌کرد. و دوره تانک های m60 و M61  که همه آمریکایی بودند و یک تعداد خیلی جزئی هم از روسیه توپ داشتیم مانند توپ صد و هفتاد و پنج میلی‌متری که روسی بود. [caption id="attachment_133373" align="aligncenter" width="800"]آقای حسن‌پور در ارتش سرهنگ حسن‌پور در ارتش[/caption] من دوره‌ی مقدماتی را در اصفهان طی کردم و دوره تکمیلی را در تهران گذراندم و نفربرهایی بود به نام ام-113، ام-113-آ-1 و تانک ام-60 وام-60-آ-1 که دوره آن‌ها را گذراندم، تانک‌ها و سلاح هایی که پسوند آ-1 داشتند، توسط آمریکا در مسجد سلیمان بازسازی شده بودند و دلیل تغییر نام آن‌ها این بود که این تانک و توپ‌ها همه به صورت بنزینی بودند و آن‌ها برای صرفه اقتصادی آن را به صورت گازوئیلی کردند. بنده یک مدتی به عنوان مربی توپ‌های کششی که شامل توپ‌های صد و پنج میلی‌متری، صد و پنجاه و پنج میلی میلی‌متری و دویست و سه میلی متری می‌شدند به افراد دیگر که نیاز به آشنایی با این وسائل داشتند و طرز کار و نحوه تعمیر آن را باید یاد می‌گرفتند و می‌بایست آن را در لشکر خود انجام بدهند، در مرکز تعمیرات تهران، من در کنار همکارهای دیگرم روش تعمیر و نگهداری این توپ‌ها را به آن‌ها تدریس می‌کردم. در ازای این کار ما دوره‌های تانک‌های ام-60-آ-1 و ام-60 را هم طی کردیم، که به مرکز تعمیرات تهران می‌آمدند و تعمیراتی که به صورت رده بندی بودند، تا رده پنج یعنی بازسازی و نوسازی تمام این وسایل را توسط پرسنل مجربی که داشتیم، چه کارمند و چه درجه دار و  تعداد خیلی کمی افسر انجام می‌دادیم.

برادران شما نیز در ارتش بودند، رتبه، درجه و نقش آن‌ها در زمان جنگ چه بود؟

برادر بزرگ من آقای هوشنگ حسن‌پور در نیروی دریایی با درجه گروهبان دو استخدام شد و سپس او را به آبادان و بعد از آن خسروآباد فرستاده که در آن‌جا به عنوان راننده اتوبوس برای حمل و نقل پرسنل آنجا انتخاب شده و در نهایت با درجه ستوان سه بازنشست شد. برادر دیگرم که برادر دوقلوی من هست آقای حسین حسن‌پور در نیروی هوایی به عنوان کارمند استخدام شده و مشغول به کار شد، اما آن‌ها بجای درجه رتبه داشتند که برادر من با معادل درجه سرگرد ارتش بازنشست شد.

آیا شما تمام هشت سال جنگ را در منطقه عملیاتی بودید؟

خیر من از سال 64 تا سال 68 به صورت دائم در منطقه عملیات بودم و قبل از آن هم از زمان شروع جنگ به صورت متناوب به منطقه عملیاتی جنوب فرستاده می‌شدم. چراکه بنده باید مرتب به واحدها سرکشی می‌کردم تا کمبود واحدها را متوجه و آن را برطرف کنم. برای مثال چندین بار از اهواز با هلی‌کوپتر به آبادان که تحت محاصره بود، رفتیم و از فرمانده لشکر آن سرهنگ رضایی که ان شاالله روحش شاد باشد ‌پرسیدیم از لحاظ تدارکاتی چه چیزی کم دارید. به دلیل اینکه آن جا بسیار گرم بود، رزمنده‌ها اکثرا مریض می‌شدند و مشکلات روده و ناراحتی پوستی پیدا می‌کردند، آن‌ها تنها به دنبال خاکشیر و ماست بودند تا خنکی باشد و بدنشان سالم بماند.

آیا در دوران جنگ اتفاقی که برای جان شما تهدیدآمیز باشد هم تجربه کرده‌اید؟

بله، یک روز در دوکوهه زمانی که فرمانده به مرخصی رفته بود بنده معاون بودم و بعد از ظهر برای اینکه از حس ناراحتی و غم و دوری از خانواده و غیره خارج شوند با افراد حاضر در وقت استراحت والیبال بازی می‌کردیم. هواپیماهای صدام حسین برای زمانی که می‌خواستند در پایگاه‌هایشان فرود بیایند مجبور به تخلیه بمب‌ و موشک‌های خود بودند، چراکه چند بار بعد از فرود با این مواد منفجره، هواپیمایشان منفجر شده بود. جنگنده های عراقی در جنگ ایران و عراق آخروقت ما متوجه حدودا ده‌تا هواپیما در بالای سر خود شدیم که در آن منطقه می‌گشتند، از آن‌جا که آن مکان مرکز تعمیراتی بود، تمام تجهیزات جنگی برای تعمیر آن‌جا بود، عراقی‌ها بمب‌ها و موشک‌های خود را در این منطقه تخلیه می‌کردند تا تجهیزات نظامی را هم نابود کنند. من در این فاصله یک سنگر دیدم و سعی کردم به آن سمت آن بروم اما پایم پیچ خورد و زمین خورده و بیهوش شدم. بعد از آن در بیمارستان در حالی که ستون فقرات و کمرم در وضعیت بدی بود بهوش آمدم. حدود یک ماه در بیمارستان بوده و سپس مجبور به عمل شدم. بعد از عمل دوباره به منطقه عملیاتی برگشتم اما همچنان مشکلات ستون فقرات و کمر داشتم و همین شد که بعد از پایان جنگ تقاضای بازنشستگی کردم.

در آخر چه چیزی درباره هشت سال دفاع مقدس هست که می‌خواهید بیان کنید؟

اول از همه این‌که در پایانِ جنگ خوشبختانه ما پیروز شدیم و ما حتی یک سانتی متر از خاک خود را از دست ندادیم. هشت سال دفاع مقدس و جنگ تحمیلی به نظر من یکی از دلایلی که از این هشت سال جنگ تحمیلی به عنوان دفاع مقدس یاد می‌کنند، وجود رزمندگانی است که بدون هیچ چشم‌داشتی جان خود را برای کشور و ملت‌شان به خطر انداختند. در افسانه‌های باستانی اکثرا قهرمانان یا نیروی خاصی دارند یا منتخب هستند و لباس‌های مجلل می‌پوشند. اما در دوران دفاع مقدس، تمام رزمندگان ما به خودی خود یک قهرمان بودند و نیروی خاص‌شان از جنس عشق بود. نه لباس مجللی داشتند و نه از نژاد خاصی بودند. همه‌ی این افراد با هر دین و هر قومیتی برای این کشور جنگیدند و نگذاشتند یک وجب از خاک ایران توسط عراقی‌ها گرفته شود. خیلی از این افراد حتی نامشان هم مشخص نیست و برخی حتی همانطور که گمنام به رزمندگی پرداختند، گمنام هم شهید شدند. بنده واقعا به خودم افتخار می‌کنم که کشورم ایران مملو از این قهرمانان با غیرت است و من هم توانستم به نوبه خودم به کشورم خدمت کنم. ما هرگز نباید فداکاری‌های این مردان و زنان با غیرت را فراموش کنیم. بسیاری از هم دوره‌ها و همکاران من به جنگ آمدند اما باز نگشتند مانند سرهنگ ابراهیمی، سرهنگ سهیلی و دیگر عزیزان، ولی از خود یک طرز فکر و یک ایدئولوژی بر جای گذاشتند که تا این شیوه تفکر پا برجاست با لطف خدا ایران و ایرانی همیشه سرش بلند خواهد بود.  

گفت و گو : سید محمد معین حبیبی پاسدار

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha