جمعه ششم ذيحجه سال 1407 هجري قمري برابر با نهم مرداد سال 1366، «جمعه سياه» نام گرفت. آن روز را هيچگاه فراموش نميكنم، چه روز سخت و حزنآوري بود. روز پر پر شدن زائران خانه خدا، روز ننگ مهماننوازي آل سعود، روز خون و شهادت.
از صبح، تعداد بسياري از نظاميان و پليس عربستان، در خيابانهاي شهر مستقر شده بودند. قرار بود ساعت 16 تجمع و برائت از مشركين از طرف حجاج ايراني در مكه برگزار شود. طبق برنامهاي كه از قبل تنظيم شده بود، تمامي حجاج در اين ساعت در خيابانهاي منتهي به بعثه مستقر ميشدند تا از شعبه به سمت مسيرهاي موردنظر حركت نمايند.
از طرف هيات پزشكي حج و زيارت برای كمكرساني امداد و درمان احتمالي، برنامه خاصي تدوين شده و در مسير راهپيمايي تعدادي آمبولانس به همراه پزشك، امدادگر و راننده مستقر شده بودند. كم كم زائرين ايراني كه بينشان حجاج ساير كشورها هم حضور داشتند، در محل گردهمايي مستقر شدند. وقتي سرپرستي حجاج ايراني در حال سخنراني بود، از ساختمانهاي اطراف با انداختن آينه و نور، به چهره سخنران و زائران به اذيت و آزار حجاج ايراني پرداخته شد.
پس از سخنراني، راهپيمايان به مسير منتهي به پل «حجون» و «شيب ابوطالب» حركت كردند. زماني كه صداي جمعيت با فريادهاي ضد آمريكايي فضاي مكه را پر كرد، پليس سعودي با تجهيزات كامل وارد خيابان شده بود و حلقه محاصره قدم به قدم تنگتر ميشد.
موج نگراني در ميان جمعيت موج ميزد، با نزديك شدن نيروهاي نظامي به زائران، درگيري ميان نيروهاي نظامي و مردم آغاز شد. در آن هنگام، مشغول مداواي دو بيمار قلبي بوديم، اما با ديدن صحنه هجوم وحشيانه پليس سعودي، وارد صحنه شديم و 10 مجروح را در آمبولانس خود جاي داديم.
جمعيت نگران تلاش ميكردند تا از دسترس حملات پليس سعودي دور باشند. در اين ميان عدهاي نيز زير دست و پاي جمعيت ميماندند و آسيب ميديدند. به سختي آمبولانس را از ميان جمعيت عبور داديم و به بيمارستان رسيديم. تمامي تشكهاي خوابگاه هيات پزشكي را در پيادهرو انداختيم، تا بتوانيم مداوای مجروحان را انجام دهیم.
مديران و كاركنان كاروانها براي اطلاع از سلامتي حجاجشان، مقابل بيمارستان تجمع كرده بودند و صداي فرياد آنان با صداي آژير آمبولانسهاي سعودي و آمبولانسهاي خودمان قاطي شده بود.
طيف مجروحين در مقابل راديولوژي، هر لحظه طولانيتر ميشد. در محلهاي درگيري مردم با پليس سعودي، باران پرتاب سنگ، بلوك سيماني و آهن پاره به سوي مردم همچنان ادامه داشت. خيابانهاي مكه تا پاسي از شب شلوغ بود. جلوی بيمارستانها مملو از زائران و خدمه كاروانها بود. همان شب تعدادي شهيد به بيمارستان انتقال داديم. جايي براي نگهداري اجساد نداشتيم، سردخانه بيمارستان تنها براي چهار فوتي پيشبيني شده بود.
ناگزير شهدا را در اتاقی جداگانه قرار داديم و با صلاحديد دكتر دلشاد، قرار شد قالبهاي يخ در آنجا قرار داده شود.
گرماي هوا زياد بود و نميشد شهدا را با اين روند نگهداري كرد. بعد از دو روز با توافق انجام شده، ميان ايران و كشور سعودي، يك كاميون يخچالدار در اختيار ما قرار گرفت تا انتقال شهدا به ايران انجام بگيرد. تا چند روز بعد از جمعه سياه، همراه با همكاران امدادگر براي تحويل گرفتن مجروحان به بيمارستانهاي سعودي ميرفتيم.
جمعه سياه لكه ننگي شد بر پيشاني رژيم آل سعود، لكهاي كه هيچگاه پاك نخواهد شد. آن سال بعد از 47 روز خدمت به زائرين بيتالله الحرام، در حالي به وطن برگشتم كه دلم پر از اندوه عزيزاني بود كه در مكه از دست داده بوديم.
سيد مهران نوربخش چالشتري- امدادگر اعزامي از چهارمحال بختياري