به گزارش خبرگزاری سلامت (طبنا)مازندران، همزمان با هفته دفاع مقدس و برگزاری کنگره ده هزار و چهارصد شهید استان مازندران، آیین اختتامیه جشنواره نشان ادبی «سرو سرخ» با حضور آیتالله محمدی لائینی، نماینده ولی فقیه در استان؛ یوسف نوری، استاندار مازندران، دبیرکل نهاد کتابخانههای عمومی کشور و مدیران استان در تالار مرکزی ساری برگزار شد.
.سکینه خاتون مهدیان پور» مدیرکل کتابخانههای عمومی مازندران، اظهار داشت: کنگره شهدا بهانهای برای آشنایی بیشتر نسل جدید بل شهدا، ایثارگران و حانبازان است، در این راستا کتابهایی که از ۱۰ سال اخیر در رابطه با شهدای استان توسط نویسندگان مازندرانی نوشته شد بررسی شد و تحت عنوان نشان ادبی سرو سرخ تجلیل میشوند.
وی افزود: جشنواره شعر از قال تا حال در راستای برگزاری کنگره شهدا در وافع زبان حال نزدیکان شهدا از زبان شاعران هست که ارتباطی که با شهدای خود برقرار میکنند بیان میشود.
مهدیان پور اعلام کرد: ۳۷۰ اثر به دبیرخانه در قالب شعر فارسی به جشنواره ارسال شد که از ۷۶ شاعر بوده و امروز تحلیل خواهند شد، همچنین در نشان ادبی سرو سرخ ۱۰۸ کتاب به دبیرخانه ارسال شده که در سطح علمی داوری شده است.
در پایان این مراسم از «حدیثه حسینی» بهعنوان نفر اول «زهره رضایی» بهعنوان نفر دوم، «فاطمه صادق تبار» بهعنوان نفر سوم و «سید غلامرضا حسینی کلاگر» که عنوان شایسته تقدیر را کسب کرد در بخش داستان تجلیل شد.
همچنین «سیدولی هاشمی»، «زینب بابکی»، «صادق کیان نژاد»، «فاطمه قنبری» و «احمد وسکره» به ترتیب در بخش خاطره عنوان اول تا شایسته تقدیر را کسب کردند و مورد تقدیر قرار گرفتند.
در بخش شعر «میثم رنجبر»، «علیرضا دهرویه» و «رجب افشنگ» با کسب عنوان شایسته تقدیر تجلیل شدند.
در بخش داستان کودک نیز «منور ولی نژاد» و «بنفشه مسلمی المشیری» شایسته تقدیر و همچنین «زینب بابکی» در بخش ویژه نشان ادبی تجلیل شدند.
بخشی از اثر برگزیده بخش خاطره
سیّدولی هاشمی _ نویسندهی دفاع مقدس را در ذیل میخوانیم؛
اپیزود اول:
سال ۱۳۷۸ بود که به ستاد لشکر ۲۵ کربلا رفتم. قصدم این بود با حاج احمد سوداگر فرماندهایی که یک پایش را در جبههها جا گذاشته بود و حالا شده بود فرمانده ل قدرتمند ۲۵ کربلا مصاحبه کنم. آن روزها هنوز چهرههای جبههرفته و کسانی که نشانهای جنگ را در وجودشان داشتند در گوشه و کنار لشکر دیده میشدند.
چند سالی بود با حاج احمد رفیق شده بودم و دلم میخواست خاطراتش را بگیرم و تبدیل به کتاب کنم. چون میدانستم او منبعی از خاطرات جنگ است. حاج احمد علیرغم علاقهایی که به این کار داشت اما به بهانهی نداشتن وقت هر بار شانه خالی میکرد.
او برای این که بینصیب نشوم مرا به حاج عبدالعلی عمرانی اولین فرمانده و موسس ل ۲۵ کربلا معرفی کرد. حاج عبدالعلی مشاور حاج احمد بود.
اپیزود دوم:
حاج عبدالعلی یا حاج عبدالله یا حاج عبدل و یا حاج عمران را از سالهای دور میشناختمش، از شجاعتش، از نترسی، قدرت عملیاتی و ...، بهخصوص که بعدها شد ف تیپ کماندویی ۵۸ مالک اشتر. چون خودم مدتی در این تیپ بودم و اخبار تغییر و تحول این تیپ و شجاعت رزمندگانش را رصد میکردم، میشناختم.
او به گرمی پذیرایم شد. از فرمانده سالهای دور خواستم صندوقچهی خاطراتش را برای من باز کند. حاج عبدالعلی مخالفتی نکرد اما روی خوش هم نشان نداد. و البته ماجرا به اینجا ختم نشد.
اپیزود سوم:
۱۰ سال از این ماجرا گذشت و یکی از روزها در ضلع غربی میدان امام ساری شانههامان تو هم رفت. بعد از دیده بوسی گفت: سیّدولی! آمادگی داری خاطراتم را بشنوی؟
برق شادی از میان مردمک چشمانم جهیدن گرفت.
و او به مدت یکسال با پایی که بر اثر مجروحیت فقط شبیه یک چوب خشک بود پلههای حوزهی هنری را بالا آمد و شروع به گفتنِ خاطراتش کرد.
او هر چه را گفت، سند ارائه کرد. گفتههایش تماما منطبق بر دستنوشتههایی بود که روزانه در جنگ مینوشت. اگر چه خاطرات روزنوشتش در قبل از عملیات والفجر مقدماتی متوقف شد چرا که دست راستش عین چوبک بربدنش آویزان شد آنهم پس از مجروحیت شدید در حین شناسایی برای این عملیات اما با همان دست آویزان گاهی اسم افراد، منطقه، نام عملیات را یادداشت میکرد.
سرلشکر شهید حسن باقری به او گفته بود؛ عمران! هرچه را میبینی روزانه یادداشت کن.
اپیزود چهارم:
پس از بیان خاطراتش، تدوین آن شش سال زمان برد و به بیش از ۱۵۰۰ صفحه رسید، اما این حجم از خاطرات برای یک کتاب ممکن نبود و ایشان هم مخالف دو جلدی بودنِ کتاب بود.
در نهایت کتاب 《حاج عمران》به تعداد صفحات ۸۵۰ ص به زیور طبع آراسته شد.
اپیزود پنجم:
... و امروز ۴ مهر ۱۴۰۳ پس از ۷ سال علاوه بر موفقیت در جشنوارههای مختلف و کسب رتبه، توانست مقام اول جشنوارهی ملی《سرو سرخ》را به خود اختصاص دهد و جایزه در خورشانی را هم دریافت کند.