شهید ودود روغنی زنجانی
نام پدر: محمد رضا
محل تولد:زنجان
تاریخ تولد: 1347/04/11
استان: زنجان
تحصیلات: دانشجوی پزشکی
مسئولیت: رزمنده
محل شهادت: سردشت
تاریخ شهادت: 1366/05/23
زندگینامه شهید
به گزارش خبرگزاری سلامت(طبنا)زنجان ، شهید ودود روغنی زنجانی، در یازدهم تیرماه سال 1347 در زنجان به دنیا آمد. از همان کودکی نبوغ چشمگیر خود را بروز داد.
این مرد راه عشق، از ده سالگی خواندن نماز را شروع کرد. در کسب دانش و معرفت کوشا و مصمم بود. “اتاق معلم”، اتاق مخصوص درس خواندن او بود.میگفت: “من باید در دانشگاه قبول شوم، سپس شهید شوم. چرا که یاوه سرایان میگویند جبهه ها پُر از افراد ناآگاه و بیسواد است، لذا شهیدشدن دانشجو میتواند اثر بیشتری داشته باشد.” حتی تأکید کرده بود چنانچه شهید شد، در اعلامیه ی شهادت وی کلمه ی “دانشجو” را قید کنند.
پس از شرکت در کنکور، در دو نوبتِ سه ماهه به جبهه رفت که همزمان نامش جزو قبول شدگان آزمون سراسری در رشته پزشکی اعلام شد.
ودود، از نوجوانی دوست صمیمی “محمدمسعود پارسا” بود. هر دو از نخبگان و جزو دانشجویان پزشکی دانشگاه تهران بودند و با هم شهید شدند. ودود در بیست و سوم مردادماه سال شصت و شش در عملیات نصر هفت، عاشقانه به سوی خدا رفت.
خاطره مادر شهید
وقتی به مدرسه میرفت، بیشتر وقتها دم در حیاط میایستادم و منتظرش میماندم تا برگشتنش را ببینم. یکی از روزها به من گفت: “مادر، تو را به خدا اینجا منتظر من نباش. دوستانم میگویند ودود، بدو مادرت دم در ایستاده، منتظرته!” گفتم: “عیبی نداره مادر. منو سرزنش نکن. من دوست دارم قد و بالای تو رو هر روز که از سر کوچه مییای ببینم.”
بعدها، یکبار که از جبهه به مرخصی آمده بود، روزی سرش را روی زانوی من گذاشت و عکس شهیدی را به من نشان داد: “مادر، ببین این چطور شهید شده. به من میگویند تو هم شهید میشوی. تو و مسعود پارسا هر دو شهید میشوید. پیش این خانوادههای شهدا احساس شرمندگی نمیکنی؟”
– “ودود جان، ما هم شهید دادهایم.”
– “چه کسی را؟”
– “برادرم.”
– ” او شهید تو نیست. تو خودت باید شهید بدهی.”
پس از ثبتنام در دانشگاه به خانه برگشت و گفت: “دو ماه مرخصی تحصیلی گرفتم. برای اعزام به جبهه اسمنویسی کردم.” به او گفتم: “ودود جان، قلبم ناراحت است. اگر الآن بروی من دلگیر می شوم.” چند روزی پیش من ماند و بعد از اینکه از من اجازه گرفت، رفت. ده روز مانده بود تا مأموریتش تمام شود که خبر شهادتش را برایم آوردند. خدایا، صد هزار مرتبه شکر که به من چنین اولادی عطا فرمودی. همین برایم بس است. الهی، این قربانی قلیل قبول درگاهت.
گزیده ای از وصیت نامه شهید
همه از خاکیم و به خاک بر می گردیم، چه بهتر که انسان مرگی را انتخاب کند که انتخابی آگاهانه و هدف دار است، نه اینکه مرگ، انسان را انتخاب کند و چشم نبسته به لذایذ این دنیا، به سرای آخرت برود.
به اهل خانه و تمام جامعه باید نکاتی را یادآور شوم:
اول اینکه، من به این راه و طریق، اگاهانه و نه از روی احساسات و اهداف دنیوی آمده ام. من به فرمان و فتوای رهبر بزرگ عزیزتر از جانم آمده ام. من برای جنگ با تمام استکبار، چه داخلی و چه خارجی، به جبهه آمده ام.
نکته دوم اینکه؛ من نمی گویم برایم گریه نکنید، چون دوری از عزیزان، سخت و متأثر کننده است. اگر برایم گریه کردید برای عدم استفاده از لذایذ این جهان گریه نکنید، چون لذت اطاعت از فرمان امام و بی تفاوت نبودن در برابر مسائل جامعه خیلی بیشتر از این لذایذ است.
و نکته دیگر: درخواستی است که از تمام آشنایان بخصوص از اهل خانه دارم: «هر مسئولیتی که در جامعه دارید، با خلوص نیت به این جامعه (که جوان های زیادی برای برپایی آن شهید شده اند) خدمت کنید.
شما را به خون شهیدان قسم می دهم برای عدم رنجش روح من، درستی در کار پیشه کنید، که درستی بهترین طریق است و به صراحت می گویم در هرجا و در هر مورد نگویید من شهید داده ام و فلان، و یا از شهادت من سوء استفاده شود.
۶