به گزارش طبنا(خبرگزاری سلامت)، تا امروز مطالعات بالینی تصویری متفاوت از اختلال وسواسی جبری ترسیم کرده‌اند؛ تصویری که شباهت زیادی به رفتارهای اعتیاد گونه در افراد مبتلا به مصرف مواد دارد و این فرض که احتمالاً این دو اختلال دو وجه از یک وضعیت مشابه هستند را به وجود آورده است. اختلال وسواسی جبری، یک اختلال عصب روانشناختی با شیوع تخمینی ۲ تا ۳ درصد در طول عمر است که به دشواری می‌توان آن را درمان کرد؛ این اختلال مزمن، همراه با دوره‌های نوسانی و بهبودی کم است و روی عملکرد و کیفیت زندگی تأثیر می‌گذارد. اعتیاد نیز همچون وسواس، نوعی رفتار اجباری بدون کنترل و مهار است. ویژگی اصلی رفتارهای اعتیادی و اختلالات مرتبط با مصرف مواد مجموعه‌ای از علائم شناختی رفتاری و فیزیولوژیک است که نشان می‌دهند فرد، به رغم مشکلات مهمی که برایش به وجود می‌آید، به مصرف مواد ادامه می‌دهد. از منظر زیستی نیز تحقیق فرا تحلیلی نشان داده است که مکانیسم عصبی مشترکی در اختلالات وسواسی جبری و مصرف مواد وجود دارد بنابراین به علت شباهت و تکراری بودن رفتار و همپوشانی زیاد این دو اختلال، احتمالاً عامل آسیب پذیری مشترکی وجود دارد که می‌تواند منجر به ابتلاء، تداوم و تشدید این دو اختلال شود. با وجود جدایی اختلالات وسواسی جبری از اضطرابی، همچنان شباهت‌های زیادی بین وسواس و اضطراب وجود دارد، ۴۰ درصد موارد علائم اضطراب در مراحل مختلف اختلال وسواس دیده می‌شود. همچنین از بین اختلالات روانی، یکی از مهم‌ترین و شایع‌ترین عوامل مرتبط با مصرف مواد، اضطراب معرفی شده است. مطالعاتی در این زمینه نشان داده است حدود ۲۴ درصد از افرادی که اضطراب و نگرانی را تجربه می‌کنند از مصرف یک ماده‌ی مخدر نیز شکایت دارند. به صورتی که با بهبود یکی از این اختلالات، اختلال اضطرابی همراه نیز کاهش می‌یابد؛ بنابراین اضطراب باید زمینه‌ی پاتولوژی مشترکی بین این دو اختلال باشد. از این رو محققان دانشگاه تهران (توحید رنجبری، الهه حافظی، ابوالفضل محمدی، فرزانه رنجبر شیرازی، فاطیما غفاری) پژوهشی با هدف مقایسه‌ی اضطراب، نگرانی و عدم تحمل بلاتکلیفی در افراد مبتلا به اختلال وسواسی جبری، اختلال مصرف مواد و افراد بهنجار انجام دادند که طی آن ۱۲۰ فرد مبتلا به اختلال وسواسی جبری و ۱۲۰ نفر با اختلال مصرف مواد، به شیوه‌ی نمونه‌گیری در دسترس بررسی شدند. یافته‌های این پژوهش نشان می‌دهد مبتلایان به اختلال وسواسی جبری و افراد با اختلال مصرف مواد در مقایسه با افراد بهنجار سطوح بالاتری از اضطراب، نگرانی و عدم تحمل بلاتکلیفی را تجربه می‌کنند. اضطراب و نگرانی، ویژگی اصلی این اختلالات است. می‌توان نتایج به دست آمده از پژوهش حاضر را اینگونه توضیح داد که بین وسواس و اعتیاد از منظر میزان بالای عدم تحمل بلاتکلیفی و رابطه آن با اضطراب و نگرانی شباهت وجود دارد. یکی از ویژگی‌های این اختلالات به دست آوردن اطمینان برای کاهش اضطراب است تا پیامدهای ابهام و عدم قطعیت را کم کنند؛ همچنین نگرانی سازوکاری است که فرد به منظور کنترل احساسات مبهم و اضطراب خود در مورد رویدادهای آینده به آن متوسل می‌شود. بنابراین در مقایسه با افراد بهنجار، افرادی که قادر به تحمل ابهام نبوده و اضطراب و نگرانی شدیدی را تجربه می‌کنند، به ناچار به رفتارهای اجباری و تکراری روی می‌آورند. از طرفی عدم تحمل بلاتکلیفی بالا در افراد مبتلا به اختلال وسواسی جبری و مصرف مواد باعث می‌شود فرد اعتماد به نفس خود را از دست بدهد و با سوگیری در پردازش اطلاعات شناختی، پیامدهای منفی را بیش ازحد برآورد کند؛ درنتیجه توانایی مقابله با شرایط و حل مسئله را از دست می‌دهد و) هم زمان اضطراب و نگرانی در فرد افزایش می‌یابد. به عقیده این پژوهشگران اختلال مصرف مواد همچون اختلال وسواسی جبری با عادات غیرطبیعی همراه است؛ یکی از ویژگی‌های گیج کننده رفتار پاتولوژیک در این اختلالات این است که فرد مرتباً رفتارهایی را انتخاب می‌کند که با وجود اینکه عواقب شدید منفی دارد آنها را بارها تکرار می‌کند. رنجبری و همکارانش میگویند: تصمیم‌گیری می‌تواند از دو سیستم متمایز هدف هدایت شده و سیستم عادتی حاصل شود، ازآنجا که انتخاب فرد در چنین شرایطی وابسته به حالت هیجانی دریافتی از محیط است، اضطراب بالا در این افراد باعث می‌شود فرد سیستمی را انتخاب کند که مبتنی بر عادات قبلی است که توجیه کننده ی رفتارهای تکراری در افراد مبتلا به اختلال وسواسی جبری و مصرف مواد است. نظریه‌ی کنترل جبرانی نیز معتقد است افرادی که در موقعیت‌های مبهم سطوح پایین‌تری از کنترل درک شده را دارند، به احتمال بیشتری در پی محیط‌های منسجم و ساختارمند هستند؛ بنابراین در هر دوی این اختلالات، چون فرد احساس کنترل کمتری نسبت به شرایط خود دارد، نیاز شدیدی به یک ساختارِ از پیش تعیین شده احساس می‌کند؛ پس در پاسخ به شرایط غیرقابل پیش‌بینی و اضطراب و نگرانی حاصل از آن، مشاهده می‌شود که هر دو گروه با مصرف مکرر مواد یا توسل به افکار و رفتارهای کلیشه‌ای و رسمی، به دنبال ایجاد ساختاری بیرونی و منظم هستند که در آن بتوانند احتمالات را پیش بینی کنند و قادر به کنترل خود و دیگران باشند. در این تحقیق گفته شده است که از دیگر ویژگی‌های مشترک این دو اختلال که توجیه کننده ی میزان بالای مؤلفه‌های اضطرابی در آنهاست، تکانشگری، روان رنجور خویی و جست‌وجوی رفتارهای ریسک پذیر است. در بین صفات شخصیتی، صفت روان رنجوری که ارتباط زیادی با اضطراب و نگرانی دارد در این افراد بیشترین میزان را دارد که می‌تواند توجیهی برای میزان بالای مؤلفه‌های اضطرابی در این. افراد در مقایسه با گروه بهنجار باشد. محمدی و همکارانش میگویند: میزان بالای اضطراب، نگرانی و عدم تحمل بلاتکلیفی، این حس را در فرد ایجاد می‌کند که قادر به کنترل موقعیت نیست؛ بنابراین، به جای رفتار سازنده به منظور کاهش اضطراب و نگرانی، به رفتارهای تکراری برای ایجاد قطعیت رومی آورد. آنها می‌افزایند: این افراد بدون در نظر گرفتن نتایج مطلوب، جهت پایان دادن به عدم قطعیت تمایل به تصمیم‌گیری شتاب زده برای کاهش شرایط استر سزا را دارند؛ بنابراین مهارت‌های حل مسئله ضعیف، اجتناب شناختی، باورهای اشتباه درباره ی مفید بودن نگرانی، منجر به تجربه‌ی اضطراب بیشتر در این افراد می‌شود. فرد برای کاهش اضطراب به وجود آمده به راهبردهای ناسالم تکراری در غالب مصرف مواد روی می‌آورد. به طور کلی نتایج پژوهش حاضر نشان داد اضطراب، نگرانی و عدم تحمل بلاتکلیفی، از عوامل خطر برای سوق دادن افراد به رفتارهای اجباری و تکانشی به شکل وسواس یا مصرف مواد هستند؛ بنابراین کسب اطلاعات در این زمینه راهبردهایی را برای پیشگیری و مداخله جهت کاهش اختلال وسواسی جبری، کاهش استفاده از مواد یا حتی پیشگیری قبل از اینکه مصرف حالت وابستگی ایجاد کند فراهم می‌کند؛ بنابراین، نتایج پژوهش حاضر تلویحات بالینی مهمی دارد. بر این اساس متخصصین بالینی می‌توانند در درمان این اختلالات، به خصوص اختلال مصرف مواد، روی مؤلفه‌های مشترک آن با اختلال وسواسی جبری تمرکز کنند. این پژوهش در اولین شماره‌ی دوره ۱۲ "فصلنامه پژوهش در سلامت روانشناختی" منتشر شده است.(ایسنا)

برچسب‌ها