تاریخ انتشار: ۱۲ آذر ۱۳۹۹ - ۱۱:۳۹
به گزارش گروه بهداشت و درمان خبرگزاری سلامت به نق از مؤسسه خیریه محک، روانشناسان این مؤسسه تلاش میکنند تا کودکانی که در مسیر درمان با عارضه معلولیت مواجه میشوند، با انگیزه، روحیه و گام برداشتن در مسیر بازتوانی سختیها را پشت سر گذاشته و بتوانند فارغ از معلولیت پیش آمده، به اهدافشان فکر کنند و زندگی با کیفیتی داشته باشند. «مازیار ماضی» یکی از همان قهرمانهای محک است که پس از پیروزی بر سرطان، با وجود معلولیت توانست عنوان جوانترین ورزشکار اعزامی ایران به کره جنوبی در بازیهای آسیایی 2014 را کسب کند و جزو 4 شناگر برتر آسیا شود. مازیار، 13 سال داشت که به بیماری سرطان مبتلا شد. پسر فعال و ورزشکاری که هرگز فکر نمیکرد درد زانویش به یک تومور بدخیم ختم شود. توموری که در مسیر زندگی یک ورزشکار حرفهای رزمی، ژیمناستیک و واترپلو میتوانست پایان آرزوها و موفقیتها باشد اما آغازی شد برای یک تغییر. ورزشکار محک به مناسبت روز جهانی معلولان، فراز و نشیبهای مبارزه با سرطان را از نقطه صفر برایمان روایت میکند؛ درست جایی که درد زانویش شدت گرفت و علی رغم مراجعه به پزشک و انجام آزمایشهای متعدد بیماری تشخیص داده نشد. مازیار میگوید: «پس از انجام آزمایش پاتولوژی در دو آزمایشگاه مختلف، پاسخ هر دو آزمایش شکستگی استخوان زانو بود. برای همین پایم را گچ گرفتند و عدم تحرک سه ماهه، موجب رشد و گسترش بیشتر بیماری شد. درست زمانی که تومور تمام زانویم را درگیر کرده بود، به دلیل وخامت بیماری وارد مرحله شیمیدرمانی شدم. از سوی دیگر برداشتن استخوان زانو و استفاده از پروتز به جای آن مؤثرترین شیوه درمانی بود که متخصصان به ما معرفی کردند.» مازیار سه دوره شیمیدرمانی سخت را پشت سر گذاشت و برای عمل جراحی خودش را آماده کرد، تا اینکه با خبر بدی رو به رو شد. او ادامه میدهد: «پدرم در حال انجام مقدمات عمل جراحی بود ولی موضوعی که نمیدانستم چیست، حالش را دگرگون کرد؛ قرار شد برای مشورت به چند متخصص دیگر هم مراجعه کنیم. من دلیل این همه حال بد پدر و مادرم را نمیدانستم اما در همان عالم نوجوانی فکر کردم، پزشکان از درمانم قطع امید کردهاند. نگران آینده بودم و تا زمانی که پدرم درخصوص آنچه پزشکان به او گفته بودند، با من صحبت نکرد، نگرانیم کمتر نشد؛ پزشکان گفته بودند استخوان مصنوعی یا پروتز ممکن است موجب عود مجدد بیماری شود. پدرم گفت برای درمان لازم است پایم را از دست بدهم. پدرم به گریه افتاد، من هم. نمیخواستیم این اتفاق بیفتد اما چارهای نبود؛ دلخوشیام این بود که از درد و رنج حاصل از بیماری سرطان نجات پیدا خواهم کرد. سرانجام پس از 8 ساعت عمل جراحی، در دنیای جدیدی چشم به جهان گشودم.»