شادی مکی، طبنا(خبرگزاری سلامت)، روز 15 اکتبر (23 مهرماه) هرسال را به گرامیداشت نابینایان اختصاص دادهاند که در ایران این روز بهعنوان روز عصای سپید نامگذاری شده است. روز بزرگداشت افرادی که به رغم نقص در بینایی همچون سایر افراد جامعه به درس و کار و فعالیت میپردازند و در موارد بسیاری از موفقترین افراد جامعه نیز هستند.
در ایران نیز آمارها از وجود حدود 500هزار نابینا و کمبینا در کشور خبر میدهند به این صورت که حدود 350 هزار نفر از این جمعیت کمبینا و حدود 150 هزار نفر نابینای مطلق هستند. اگرچه این جمیعت نسبت به جمعیت کل کشور عدد نگران کنندهای نیست اما این گروه برای داشتن زندگی عادی باید ازحقوق و امکاناتی خاص برخوردار باشند.
علی صابری، رئیس هیات مدیره شبکه تشکلهای مردمی نابینایی و کمبینایی کشور(چاووش) درباره مطالبات جمعیت نابینایان کشور به مشکلاتی نظیر اشتغال و مسکن برای تمامی معلولان از جمله نابینایان اشاره میکند و میگوید: ضروری است محور توجه در مشکلات مربوط به نابینایان موضوع دسترسپذیری محیط باشد که با مناسبسازی تفاوت دارد.
وی توضیح می دهد : مناسبسازی برای معلولان، معمولا مربوط به خیابان و محیط شهری است، اما دسترسپذیری فراتر از این موضوع بوده و به معنای آن است که با توجه به ویژگیها و نیازهای هر فرد معلول و نوع معلولیت وی محیط برای او به سهولت قابل دسترس باشد.
صابری دراینباره توضیح میدهد: به عنوان مثال برچسب بریل برای آسانسور امری کاملا کاربردی است که به نابینا کمک میکند دکمه طبقه مورد نظر خود را به راحتی پیدا کند مسالهای که حتی درساختمان شورای شهر و شهرداری تهران درزمانی که من ویکی دیگر از اعضای شورا که هردو نابینا و عضو این شورا بودیم هم اتفاق نیفتاد.
نگاه لوکس به امکانات مرتبط با نابینایان درست نیست
رئیس هیات مدیره شبکه تشکلهای مردمی نابینایی و کمبینایی کشور(چاووش) ادامه میدهد: دربحث نابینایی، هم کمبینایی داریم هم نابینایی که نیازهای این دو گروه کاملا متفاوت است و هریک در بحث دسترسپذیری اموری جداگانه را میطلبند که متاسفانه برخی از این امور کاربردی در کشور ما انجام نشده و به آن به چشم موضوع لوکس نگاه میشود.
وی خاطرنشان میکند: دسترسپذیری به معنای آن است که جامعه بهگونهای طراحی شود که فرد معلول به راحتی و مستقلا بتواند در آن زندگی روزمره خود را گذرانده و از پس امور و فعالیتهای روزانه خود از درس خواندن تا خرید کردن و مسافرت رفتن، بربیاد.
این حقوقدان همچنین با تاکید بر ضرورت دسترسپذیری رسانه ملی برای نابینایان به طبنا میگوید: به عنوان مثال اگر یک گزارشگر فوتبال ناگهان سکوت کند فرد نابینا از گزارش فوتبال محروم میشود یا گاهی برای پیامک کردن یک موضوع شماره مقصد را زیرنویس میکنند اما نمیخوانند و به این ترتیب فرد نابینا یا کمبینا از دسترسی به شماره مذکور محروم میشود، لذا باید این موضوع آموزش داده شود که چنین برخوردی تضییع حقوق این قشر از جامعه است.
وی تبدیل کتابها به کتابهای گویا را از دیگر موارد مورد نظر در حقوق نابینایان توصیف کرده و میافزاید: نکته اصلی آن است که برخلاف برخی معلولیتها که نیاز به مراقبتهای خاص دارند، نابینایان به حمایت آنچنانی و خاصی از طرف جامعه نیاز ندارند و با توجه به اینکه در حال حاضر در دوره سوم حقوق معلولان قرار داریم یعنی آنها حق دارند از از تمامی امکانات موجود در جامعه استفاده کنند.
معلولیت نباید باعث کمبود مضاعف شود
رئیس هیات مدیره چاووش تاکید میکند که در کشورما همه مردم با کمبودهایی از نظر اشتغال و... مواجه هستند و بالطبع معلولان هم با همین مشکلات دست و پنجه نرم میکنند اما این کمبودها به دلیل معلولیت نباید مضاعف شود.
وی درخصوص آموزش و پروش دانشآموزان نابینا نیز اظهار میکند: ضروی است این کودکان در مدارس عادی درس بخوانند و کافی است مدارس برای این گروه از دانشآموزان مناسبسازی شود.
صابری وجود مدارس استثنایی را تنها در صورت وجود دورههای مهارت آموزی زندگی و حرفهای قابل توجیه میخواند و میگوید: برگزاری این کلاسها برای دانشآموزان نابینا نیاز به برنامهریزی دقیق دارد و شاید بودجه چندانی نیز نخواهد .
وی همچنین با اشاره به اینکه دسترسپذیری به تدریج و با فراز ونشیب بسیار درحال ورود به ادبیات حقوقی و زندگی روزمره ما است: ادامه میدهد: لایحه جامع حمایت از حقوق معلولان نیزدر کلیات ویژگی هر معلولیت دیده شده و هرجا نیاز بوده ما به جزئیات هم ورود کردهایم.
در 24 سالگی بیناییام را از دست دادم
بعد از صحبت با صابری حقوقدانی که به رغم نابینایی به جرات میتوان گفت یکی از موفقترین و فعالترین افراد جامعه است به یاد «علی اوجانی» میافتم جوان نابینایی که یکی دوسال پیش در یکی از خیابانهای تهران ملاقات کردم، آن روز علی در پیادهرو خیابان روی نیمکتی نشسته بود و درحالیکه عصای سپیدش را کناری گذاشته بود با ترازویی در مقابل و چندتایی فال در دستانش سعی میکرد درآمدی داشته باشد. برای پیگیری حال و روزش با او تماس میگیرم به این امید که شاید خبرهای بهتری از اوضاع زندگی برایم داشته باشد.
اوجانی 30 ساله است و از سن 24 سالگی روزگار زندگی او را پیچیده و سختیهای بیشتری را به وی تحمیل کرده است.حدود 6 سال پیش بود که او سوار بر موتور در جاده میراند که با یک دستگاه کامیون تصادف کرد و به دره پرت شد و در اثر این حادثه بیناییاش را از دست داد.
او در اینباره میگوید:« اون موقع روی موتور کار میکردم و درآمدی هرچند کم داشتم اما حالا هیچ درآمدی ندارم قبلا بساط فال و ترازو توی خیابون داشتم اما دیدم درآمدی ندارد و دیگر ادامه ندادم».
هیچ کمکیاز بهزیستی دریافت نکردهام
علی حدود 10 سال است که ازدواج کرده و حاصل این ازدواج دخترکی 4 سال و نیمه است، کودکی که مرد جوان هیچ تصویر و خاطرهای از او ندارد و تاکنون او را ندیده و تنها پدرانه حس و لمسش کرده است.
همسر او به دلیل شرایط بد معیشتی ناچار شده به عنوان کارگر در یک موسسه خدماتی فعالیت کند و بابت کار سنگینی که انجام میدهد ماهانه 940 هزار تومان حقوق بگیرد.دستمزدی که بیشتر آن صرف اجاره خانه شده ومابقی نیز با زور و قناعتی بیش از اندازه، صرف امور روزمره زندگی میشود.
او به طبنا میگوید: «تحت پوشش بهزیستی هستم اما هیچ کمکی نه از نظر توانبخشی برای کنار آمدن با شرایط جدید دریافت کردم و نه اینکه مستمری ماهانه میگیرم آنها به من گفتند که برای دریافت مستمری باید پشت نوبت باشم».
وی ادامه میدهد:« به من میگن برای دریافت سبد کالا تا میدان ونک برم فاصله منزل من انقدر دوره که باید به اندازه یک ماه مستمری ناچیز بهزیستی کرایه آژانس بدم، من که نمیتونم بدون کمک راه بیفتم تو خیابون، انقدر تو چاله و چولههای شهر زمین خوردم و آسیب دیدم که دیگه میترسم بیام بیرون و خونه نشین شدم».
علی بنا بر اظهارات خودش شاید ماهی یکبار از خانه بیرون بیاید آن هم در شرایط خیلی ضروری و این همان دسترسپذیری محیط است که صابری از آن سخن میگوید. به علاوه به جرات میتوان گفت شرایط افرادی مانند علی که به صورت ناگهانی و در اثر بیماری یا حادثه در سنین بالاتر بینایی خود را ازدست میدهند به مراتب بدتر از افرادی است که از بدو تولد یا در خردسالی دچار این معلولیت شدهاند، زیرا از یک طرف زندگی روزمره آنان با چالش مواجه شده ونحوه زندگی در شرایط جدید را نمیدانند و از دیگر سو نهادهای حمایتی همچون سازمان بهزیستی نیز برنامهای برای آموزش و توانمندسازی این افراد ندارد تا آنها بتوانند با شرایط جدید خود کنار آمده و به صورت مستقل زندگی خود و افراد تحت تکفلشان را اداره کنند.
لحظههای علی پر است از حسرت روزهای خوب گذشه ،وقتی که میتوانست ببیند، بخواند و بنویسد، لحظاتی که با آسودگی خاطر به شغل کمدرآمد خود مشغول بود و بیهیچ منتی خانواده کوچک و تازهاش را اداره میکرد. روزگاری که گرچه با فقر وتنگدستی همراه بود اما باز هم امید به آینده او و همسرش را سرخوش لحظهها میکرد. حالا اما صدای علی از پشت تلفن با لرزشی غمگین همراه است،یاس و رخوت از صدایش بیرون میزند و خانه نشینی او را دچار افسردگی کرده مسالهای که حتی از پشت خطوط تلفن هم کاملا مشهود است.
اینکه قرار است برای علی و سایر معلولانی که در گوشه و کنار این شهر زندگی میکنند چه اتفاقی رخ دهد و در جامعهای که افراد دارای سلامت نسبی نیز با مشکلات عدیدهای از جمله بیکاری و مشکلات اقتصادی و افسردگی رنج میبرند، تکلیف افرادی با ناتوانیهای جسمی و حرکتی چه خواهد شد موضوعی است که پاسخی برای آن متصور نیست .
اگر چه آمار و ارقامهای بهزیستی و نهادهای حمایتی همه از حل مشکلات معلولان در حد بسیار بالا خبر میدهد، اما حقیقت آن است که به شهرستانها و روستاهای دورافتاده که میروی، تعداد افراد دارای معلولیتی که یا تحت پوشش هیچ نهادی نیستند و یا اینکه تحت پوشش هستند و خدماتی دریافت نمیکنند، زیاد است.
شاید نگاهی دوباره به این جمله علی صابری به جا باشد که میگفت:« اگر چه جامعه ما با کمبودهایی مواجه است اما نباید به دلیل معلولیت این کمبودها مضاعف شود».
نظر شما