شادی مکی، طبنا(خبرگزاری سلامت): زبانش خشك شده، لبهایش ترك برداشته، میداند كه تا پایان راه كوتاه زندگیش چیزی نمانده، تشنگی امانش را بریده، بادهای داغ همراه با گرد و خاك هم سوزش سینهاش را بیشتر میكند، سعی میكند خود را از زیر موتور كه پیكرش را به زیر كشیده است خلاص كند، رها كه میشود سینهخیز خود را تا تختهسنگی كه همان نزدیكی است میرساند تا از تابش بیامان خورشید امان یابد، رد خون پشت سرش جا میماند. درد سهمگین از پای شكستهاش شروع شده جانش را درهم میپیچد. ساعتها از پی هم میگذرد، در این مسیر خاكی و خلوت هیچ رهگذری نیست. تا روستای قبلی دو سه ساعتی راه است و تا رسیدن به روستای محل زندگیش هم همین مقدار راه باقی است. دلش همان آب مانده و گرم مخزن آب روستا را میخواهد كه از كودكی تنها منبع رفع تشنگیش بود. چند ساعتی با همان حال میگذرد، با كمرنگ شدن آفتاب هوای بیابان هم سردتر میشود، مرد باخون زیادی كه از دست داده ودردی كه جانش را مچاله كرده مرگ را در مقابل چشمانش میبیند. با خود فكر میكند لعنت به این زندگی كه از كودكی طعم محرومیت را بچشی و در جوانی به دلیل همین محرومیتها و زندگی در منطقه مرزی فاقد امكانات جان بدهی . آرام آرام چشمانش را میبندد، دو روز بعد پیكر بیجانش در بیابان خلوت و دور افتاده پیدا میشود.
این داستان مرگ یكی از اهالی روستای «سلك» از توابع خراسان جنوبی است. پیش از این نیز مرگهایی از این دست در این مناطق رخ داده است چنانكه پسركی دارای معلولیت ذهنی از اهالی یكی از روستاهای این منطقه نیز گم میشود و یك هفته بعد جسد او را در بیابانهای دور افتاده و كم رهگذر پیدا میكنند، در حالیكه به گفته پزشكی قانونی پسرك پیش از مرگ در اثر تابش خورشید بینایی خود را از دست داده است.
شرح محرومیت روستاهای این استان كه غالبا دارای ضریب 8 و 9 محرومیت هستند، سخت است و از آن تاسفآورتر اینكه برخی از شهرهای استان همچون شهرستان اسدیه مركز شهرستان نهبندان خود در ضریب 7 محرومیت قرار دارند. در استانی كه 493 روستای آن با تانكر آبرسانی میشوند عدالت و برابری موج میزند زیرا همه مردم این مناطق به صورت برابر از محرومیت رنج میبرند و فقر به مساوات میانشان تقسیم شده است.
«خونیک» از مرکز درمانی تنها ساختمانش را دارد
هرچه به مناطق مرزی نزدیكتر میشوی شرایط وخیمتر میشود.روستای «خونیك» از توابع شهرستان نهبندان یكی از این روستاها است كه در 30 كیلومتری مرز افغانستان قرار دارد . بیآب و علف است و همچون تمامی روستاهای اطراف هیچ نشانی از سرسبزی در آن دیده نمیشود. برای 60 خانوار ساكن این روستا هیچ مركز درمانی وجود ندارد و مردم دلخوشند كه شاید روزی ساختمانی كه مدتی پیش به عنوان مركز درمانی ساخته شده است، تجهیز شده و مردم بتوانند از خدمات آن استفاده كنند، اتفاقی كه تا كنون رخ نداده است. دختر 21 ساله یكی از اهالی مبتلا به تالاسمی است .هر بسته دارویی دختر 50 هزار تومان قیمت دارد و نمونه خارجی آن 150هزار تومان است، دارویی كه اگر به موقع به بیمار نرسد باعث خونریزی داخلی میشود. دخترك برای گرفتن یك واحد خون ناچار است هرچند وقت یكبار كیلومترها راه طی كرده و به مركز درمانی واقع در اسدیه برود و برای هر مسیر هم 30 تا 50 هزار تومان بپردازد، هزینهای كه پرداخت آن برای خانواده فاقد درآمد او بسیار مشكل است و پدر را شرمنده فرزند و مادر را دل نگران كرده است .
خانهها در این روستا كوچك و دخمه مانند هستند. روستا برقكشی نشده ومردم در گرمای تابستان از داشتن كولر و امكانات اولیه زندگی مانند یخچال محرومند. زمستانها نیز برای تامین گرما از چراغ نفتی استفاده میكنند، آب هم به وسیله چاهی كه در آن حوالی توسط دولت كنده شده تامین میشود . مردم برای استحمام ناچارند آب را در بشكههای فلزی گرم كرده و در حیاط خانه استحمام كنند. دستشویی نیز خارج از خانه هاست . در غالب روستاها حمام و دستشویی به حالت صحرایی برپا شده است. در برخی روستاها مدرسه و حمام به صورت كانكس است كه با توجه به فلزی بودن دیوارهها فضای داخل در فصل سرد، یخ كرده و در فصل گرم، داغ میشود موضوعی كه باعث آزار اهالی روستا میشود، هرچند كه از نظر آنها این وضعیت از شرایط قبلی كه حمام و دستشویی روستا كاملا غیر بهداشتی و تنها حائلی بود برای پوشاندن فضای استحمام و قضای حاجت مردم روستا از چشم یكدیگر، قابل تحملتر است.
برخی از اهالی روستا كه تحت پوشش كمیته امداد هستند هم از قطع شدن مستمریشان گلایه دارند، از قرار معلوم مسئولیت پرداخت یارانه افزایشی مددجویان نهادهای حمایتی را دولت برعهده گرفته است كه تنها در دوماه ابتدایی سال پرداخت و حالا قطع شده است، از طرف دیگر كمیته امداد نیز به دلیل پرداخت همین یارانه پرداخت مستمری خود را به این افراد قطع كرده است . حالا همان یارانه دولتی معمولی تنها منبع درآمد این مددجویان است. به گفته یكی از اهالی در این روستا تنها 3 خانواده دارای شغل هستند و مابقی تنها منبع درآمدشان یارانه است .
پای درد و دل مردم روستا كه مینشینی تازه میفهمی خشكسالی و دوری از مركز استان چگونه زندگی مردم را به چالش كشیده است . در این روستاها وضعیت غذایی مردم خوب نیست، گوشت و برنج كمتر در سفره خانوادهها دیده میشود و قوت معمولشان كشك، عدسی و غذاهایی از این دست است. در صورت ضرورت از گوشت احشام اندكی كه برای خانوادهها مانده است، استفاده میكنند و برای تولید محصولات لبنی ناچیز نیز از همین احشام لاغر و كوچكی كه معلوم است غذای زیادی به آنها نمیرسد، استفاده میكنند.
اهالی روستا میگویند: مخارج دام بالا است،كاه كیلیویی 500 تومان و جو هم كیلویی هزار تومان است، هر گوسفند هم روزانه 2 كیلو كاه مصرف میكند و این برای روستایی كه هیچ منبع درآمدی ندارد مبلغ زیادی است زیرا گوسفندان منبع درآمد خانواده نیستند به همین علت هم برخی از مردم خود غذا نمیخورند تا بتوانند هزینه غذای رمه را تامین كنند.
عقرب زیر بالش کودک 2 ساله
زندگی در چنین محیط دور افتادهای خطرات دیگری را نیز به دنبال دارد، یكی از اهالی میگوید:« دیشب زیر سر بچهام عقرب بود شانس آورد كه نیش نزدش، اینجا حشرات گزنده زیادن، سال گذشته یه نابینا با عقرب گزیده شد و مرد، یه چوپان هم تو بیابون به خاطر گزیذگی مرد، پزشك قانونی گفت كه گزیدگی مار بوده ».
در این بیغولههای فاقد امكانات كودكان ضعیف و پیرزنان و پیرمردان فرتوتی زندگی میكنند كه نه غذایی مناسب برای خوردن دارند و نه شرایط بهداشتی مناسب سنو سالشان. سقف اتاقها چوبی است، دیواره ها از سنگ ساخته شده .كف اتاقها خاكی است و معمولا با زیراندازهایی مستعمل و پاره پوشانده شده است. پیرمردی 100 ساله با صدایی لرزان كه گویی از ته چاهی عمیق میآید از نداشتن خانهای مناسب برای زندگی گلایه میكند.
دراین روستا 4 فرزند از 6 فرزند یك خانواده نابینا هستند، دو دختر و دو پسر كه یكی از دخترها معلولیت ذهنی هم دارد و گوشهای كنار دیوار چمباتمه زده است. به پارگی پیراهنش خیره شده، به نظر میآید از حضور غریبهای که باعث هیاهو در خانه شده مضطرب است. دختر نابینای دیگر درشرف ازدواج است و خانواده نگران تامین جهیزیه ناچیز دخترك. دوپسر 13 و 18 ساله خانواده هم مشغول تحصیل هستند، آنكه بزرگتر است دانشجوی رشته علوم اجتماعی است و برادر کوچکتر دانش آموز مدرسه ویژه نابینایان است ، حالا اما به دلیل بالا بودن هزینه تحصیل دو برادر كه فرسنگها دور ازخانه مشغول به تحصیل هستند، برادر بزرگتر دیگر قادر به ادامه تحصیل و پرداخت شهریه دانشگاه نیست. این 4 فرزند نابینا در بهزیستی پرونده دارند اما هیچگونه مستمری و خدماتی از این نهاد حمایتی دریافت نمیكنند. پدرخانواده هم كه به رانندگی اشتغال دارد به دلیل درآمد بسیار پایین توان تامین مایحتاج خانوادهای با 4 معلول را ندارد.
پیش از خروج از خونیك، زنی راهم را سد میكند برگهای را مقابلم میگیردو میگوید:« پسرم 8 سالشه و تشنج داره عقب مونده ذهنیه 5سال هم هست كه داره تو یه كلاس درس میخونه.» برگه را جلوی من قرار میدهد و اضافه میكند:« این گواهی پزشك كه نشون میده بچم نیاز به درمان طولانی مدت و مراقب دقیق داره اما بهزیستی بچهام رو قبول نمیكنه و میگه این بچه میتونه حرف بزنه. تروخدا كمكم كنین. من دردم رو به كی بگم . باز شما دستتون بازتره».
یكی از جوانان ده كه علوم دامی خوانده میگوید:« اینجا تعدادی از جوونا از بیكاری معتاد شدن، یه سری تریاك استفاده میكنن اما تازگیا دارن مواد صنعتی هم استفاده میكنن، اگر كار باشه به جای مصرف مواد كار میكنن، اینجا جوونا از شدت بیكاری دیوونه شدن».
«جلاران»، فراموش شده در میان غبار
روستای جلاران مقصد بعدی است برای رسیدن به این روستا هم باید یكی دو ساعتی جادههای ناهموار و خاكی و پرفراز و نشیب را طی كنی تا به مقصد برسی. میگویند این روستا یك ربع تا بیست دقیقه با كشور افغانستان فاصله دارد.
اولین نمایی كه از روستا به چشم میآید مشاهده زنی است كه گوسفندی را در آغوش گرفته و فرزند خردسالش را به دنبال میكشد و این یعنی فقر و در نگاه دیگر شاید به این معناست که اینجا با توجه به شرایط ناگوار زندگی رمه از فرزند هم مهمتر است.
سقف خانهها گنبدی شكل است و دیوارها سنگچین هستند. در این آبادی هم نشانی از آبادانی نیست نه آبی هست و نه نقطهای سبزرنگ كه مایه امیدت باشد، باد همراه با گرد و خاك میوزد داغ داغ ، آفتاب هم وحشیانه بر سرو صورتت سیلی میزند. در چنین شرایطی كودكان روستا با پاهایی برهنه روی سنگهای داغ راه میروند و از داشتن كفش محرومند. لباسهایشان كهنه است و غالبا از سرو مویشان میتوان فهمید كه مدت زیادی است استحمام نكردهاند، سهم این كودكان از دنیای كودكی فقر و بیچارگی است.
اینجا هم آب با تانكر به روستا آورده میشود . مخازن نگهداری آب آهنی هستند ولابد با توجه به گرمی هوا آب داغ میشود اما در روستایی كه برق نیست یخچال هم برای خنك كردن آب و غذا وجود ندارد، مردم از همان آب گرم برای نوشیدن استفاده میكنند. آب برای استحمام همه اهالی كافی نیست و گاهی مردم نمیتوانند تا چند ماه استحمام كنند دراین روستا نیز حمام و دستشویی به صورت صحرایی برپا شده است و از استانداردهای كافی برخوردار نیست.
22 خانواده معادل 77 نفر ساكن جلاران هستند ودر بدترین شرایط معیشتی زندگی میكنند اینجا تنها نشان از تمدن انسانی «پنل خورشیدی » است كه به روستا آرده شده تا تامین كننده برق باشد، اتفاقی كه هرگز نیفتاد و پنلها خراب و غیرقابل استفاده است.
در جلاران هم مانند سایر روستاهای اطراف، مدرسه در ساختمانهای كانكس دایر است كه شرایط مساعدی برای درس خواندن ندارد اما همین امكانات اندك نیز تنها تا سال ششم ابتدایی را پوشش میدهد و افرادی كه بخواهند تحصیلاتشان را ادامه دهند باید به شهر بروند در حالی که بیشتر خانوادهها توان تامین هزینه تحصیل فرزندانشان در شهر را ندارند.
راهنما میگوید:« یكی از مشكلات دانشآموزان این مناطق برای ادامه تحصیل آن است كه مراكز شبانه روزی دایر در شهرها تنها تا صبح چهارشنبه پذیرای آنهاست و از ظهر چهارشنبه این كودكان بدون ناهار از مراكز بیرون میشوند تا آخر هفته را نزد خانوادهها بگذرانند . و این رفت و آمد هزینههایی به دنبال دارد كه خانوادههای فاقد درآمد این مناطق قادر به پرداخت آن نیستند».
کودکانی که درد بیماری و فقر را به دوش میکشند
وارد یكی از همین خانههای سنگی میشویم، پسركی 2 یا 3 ساله نیمه برهنه روی زمین خاكی و داغ حیاط نشسته در حالیكه اندام تناسلیاش به شدت ورم كرده است.اهالی به زبان محلی میگویند:«كشو پاره شده از گریه زیاد» گویا این عبارت چیزی به معنای باد فتق است. نه درمانی نه توجهی و نه امكانات بهداشتی، سهم پسرك از همه اینها هیچ است و تنها توجه به او نیمه عریان كردنش بوده تا زخم در برخورد با لباس ایجاد درد بیشتر نكند. میگویند باید عمل كند اما هیچ كس توان پرداخت هزینه این عمل را ندارد. نزدیكترین درمانگاه با روستا 40 كیلومتر فاصله دارد كه با توجه به شرایط اسفناك و خطرناك جاده رساندن بیمار به درمانگاه بسیار سخت است.
زنان و مردان جلاران بسیار زودتر از سن تقویمیشان پیر شدهاند و غالبا به دلیل آلودگی آب و نبود بهداشت مناسب از بیماریهای پوستی رنج میبرند . زنی 20 ساله كه دو فرزند دارد چنان تمام دندانهایش ریخته است كه گویی سالها از عمر او میگذرد. راهنما میگوید:علت این مساله نبود بهداشت كافی و سوءتغدیه در دوران كودكی اوست. در حقیقت تمامی اهالی روستا از سوءتغذیه رنج میبرند وبه گفته اهالی مردم چیز زیادی برای خوردن ندارند و تنها وقتی یارانه به حساب خانوادهها ریخته میشود، میتوانند اندكی آذوقه تهیه كنند. مردها غالبا بیكار هستند و تنها منبع درآمد خانواده همان یارانه است.
یكی از زنان روستا با التماس دخترش را نشان مید هد. دخترك 10 ساله به نظر میرسد درحالیكه تا كنون 20 بهار برهوت را پشت سر گذاشته است او درناحیه ستون فقرات و قلب مشكل دارد. دستگاهی پشت دخترك بسته شده و ادامه درمانش نیاز به پول دارد كه خانواده از پس آن برنمیآید. مادر با اصرار از من میخواهد كه برای درمان دخترك كمك جمع كنم.
محمد 22 ساله كه یكهفتهای از دامادیاش میگذرد میگوید:« من دیپلم ناقص دارم ، در حوزه اهل تسنن درس میخوانم و كتابی هستم، درسم كه تموم بشه ملای ده میشم و تو مسجد روستا كار میكنم. اما دوستام یا كارگر شدن و تو شهر كار میكنن یا اینكه بیكارن».
بخشدار میگوید:«میتوان این خانوادهها را به جای دیگر منتقل كرد اما مردم منطقه قبول نمی كنند». این درحالی است كه زنان روستا در اینباره میگویند:« ما دوست داریم از اینجا بریم به ما كار و امكانات بدن چرا باید اینجا بمونیم».
راهنما میگوید: « موردی وجود داشته كه اهالی روستا رو به جای دیگری منتقل كردند تا شرایط معیشتی بهتری داشته باشند اما به دلیل اینكه كارشان كارشناسی نبود از اهالی روستا خواستند كاری را انجام دهند كه تخصص و توانش را نداشتند درنتیجه مردم بازهم بیكار و بیدرآمد ماندند».
شندملكی ، آب مانده در مخزن سهم مردم روستاست
در ادامه مسیر خاكی كه باید تپه ماهورها را پشت سر بگذاری به دشت وسیعی میرسیم كه تعدادی خانواده در خانههای كوتاه سنگی زندگی میكنند. میگویند این روستا شند(آبگیر) ملكی نام دارد .این روستاها هم از همان مصائب روستاهای دیگر رنج میكشند نبود سیستم بهداشتی ، فقدان آب لوله كشی، سرویسهای بهداشتی صحرایی ، مدرسه كانكس كه تا ششم ابتدایی را پوشش میدهد و رویای ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر كه به دلیل دوری راه و فقر شدید برای همیشه در دل میماند.
یكی از زنان ده با ناله و چهرهای كه از درد در هم شده است، میگوید:« مریضم، فشار خون دارم كلیههام خیلی درد میكنه، دكتر گفته كلیههام هم سنگ داره و هم عفونت. هشت بچه دارم وشوهرم كارگره، انقدر درد دارم كه نمیتونم كار كنم . بیشتر اوقات مریضم».
اهالی روستا نشانی دختر داوود را میدهند، دختری 18 ساله كه از دوسال پیش با سرطان معده دست و پنجه نرم میكند. به اتاقك سنگی كه میرسیم دخترك با خجالت گوشهای مینشیند. مریم دو سال تحت شیمی درمانی بوده و به تازگی دوره درمانیش تمام شده و به نظر میرسد خطر را پشت سر گذاشته است .
«نمیتونم كار كنم، كار كه میكنم اذیت می شم، هنوز هم شكم و پهلوم درد میكنه خیلی زیاد . باید هر 4 ماه یه بار آزمایش خون بدم اما هزینه رفت و آمد زیاده و شرایط بد جاده هم اذیتم میكنه» . اینها را مریم دختر داوود میگوید.
راهنما ادامه میدهد: «مشكل جدی اینها تردد تا مراكز درمانی است نزدیكترین مركز شیمیدرمانی كه وجود دارد در بیرجند است اگر نیاز به پرتو درمانی باشد باید به مشهد برود یعنی 800 كیلومتر مسیر آنهم در شرایط دشوار اقلیمی و نبود جاده و امكانات و پول، ای كاش در نهبندان یا بیرجند مركز شیمی درمانی و پرتو درمانی وجود داشت».
اهالی میگویند مدتی پیش زنی 40 ساله از اهالی روستا شب خوابید و صبح بیدار نشد. در روستایی كه تنها ماهی یكبار از موهبت پزشك و خدمات درمانی آن هم با كمترین امكانات برخوردار میشود، مرگ به همین راحتی رخ میدهد. روستا ماهی یكبار آبرسانی میشود یعنی آبی كه تصفیه شده هم نیست، یك ماه در مخازن آهنی در میان غبار و در معرض آفتاب شدید میماند. به قول راهنما طبیعی است كه داخل این مخازن بعد از مدتی لجن بسته شود و آب را آلوده كند. به هرحال مردم این روستاها از چنین آبی استفاده میكنند و طبیعی است در چنین شرایطی مردم از بیماریهای دستگاه گوارش و كلیه در رنج باشند.
بیشتر روستاهایی كه در مسیر قرار دارند شرایطی شبیه هم دارند همه در محرومیت و فقر شدید به سر میبرند و هیچ اثری از آبادی در آنها نیست. مردم درآمدی ندارند و از ابتداییترین امكانات برای زیستن محرومند . درتمام این روستاها جوانان از بیكاری گلایه دارند و میخواهند كه صدای شان به گوش مسئولان برسد.درتمام این روستاها همین خانههای سنگی از والدین به فرزندان میرسد و هیچ كس توان مالی برای ساخت خانههای جدید را ندارد . در این حوالی تنها بنای جدید در حال احداث مربوط به دهداری است كه به دلیل فقدان آب ساخت آن متوقف مانده است.
«شند معصومه»، خانهها با زلزله 2 ریشتری فرو میریزند
روستای شند معصومه با 147 نفر جمعیت و 34 خانوار یكی از همین روستاهاست كه در محرومیت شدید به سر میبرد. دربعضی از اتاقكهای سنگی این روستا 9 نفر زندگی میكنند. اتاقكهایی كه به قول اهالی با زلزلهای 2 ریشتری هم فرو میریزد. هیچ یك از اهالی نمیتوانند برای ساخت مسكن وام بگیرند زیرا ضامن ندارند، پیدا كردن كارمند دولت در روستا كه بتواند ضامن آنها باشد غیرممكن است. اینجا قوت غالب نان است كه حتی تهیه آن نیز برای اهالی سخت است ، گوشت و برنج كه كیمیاست.
یكی از اهالی میگوید:« ماهی 3 کیسه گندم استفاده میكنیم، برای هر کیسه گندم باید حدود 50 هزار تومان بپردازیم، هزینه حمل و نقل هم به این مبلغ اضافه میشود. پرداخت چنین مبالغی برای مردمی كه تنها منبع درآمدشان یارانه است بسیار سخت است».
«سلک»، روستای سالخوردهگان کوهنشین
آخرین روستا، روستای سلک است با 12 خانوار و 20 نفر جمعیت كه عمدتا سالمند هستند، این روستا برخلاف سایر روستاها به جای دشت در دامنه كوه قراردارد، مسیری كه عبور از آن برای اهالی سالمند روستا بسیارسخت و طاقت فرساست و پیرمردان و پیرزنان باید مسافتی هرچند کوتاه اما پر فراز و نشیب و کوهستانی را طی کنند تا به دستشویی و حما م روستا برسند که در شیب تندی قرار دارد و تشدید دردهای مفاصل و تنگی استخوان رهاورد این وضعیت است..میانگین سنی در «سلک» آن قدر بالاست که مدرسه روستا تنها یك دانشآموز دارد .
از امکانات اختصاص داده شده به این روستا می توان به پنلهای خورشیدی که در زمان دولت نهم و دهم نصب شده اشاره کرد که تنها 2 ساعت کار می کنند یکی از اهالی میگوید: « این دستگاهها به 48 باطری نیاز داره اما تنها 8 باطری آوردن. جمعشون کنن بهتره نه میتونیم از کولر استفاده کنیم نه یخچال نه شبها از لامپ و چراغ، جالب اینه که معدن سنگ مرمریت که تازگی راه افتاده و 8 کیلومتر تا روستا فاصله داره برق کشی شده اما ما که در خواست میکنیم بهمون میگن برق کشی روستا هزینهبر هست و صرفه نداره».
او ادامه میدهد :« اصلا مسئولین نمیدونن این روستا وجود داره یا نه، هیچ امکاناتی نداریم، اگر اهالی دست به دست هم نمیدادند همین دو دستشویی و یک حمامی که همه ازش استفاده می کنن هم ساخته نمیشد بگذریم که آب حمام با هیزم گرم میشه و گرمایش چندان هم اصولی نیست. برای دسترسی به آب شرب هم اهالی روستا همت کردن و از چشمه ای که کمی بالاتره لوله کشی کردن داخل روستا. واقعیت اینه که دولت فقط موقع انتخابات ما را میشناسند و صبح زود صندوق رای اینجاست».
سالمندان و بیماری در سکوت زجر میکشند
برای اهالی سالمند روستا سفر به شهر برای تهیه مایحتاج زندگی تقریبا غیرممکن است و البته با توجه به اینکه تنها منبع درآمد این روستائیان یارانه است بیشتر آنها توان خرید مایحتاج خود را ندارد، در این شرایط آنان که فرزندی در شهر دارند خوش شانسترند و فرزندان مایحتاج والدین را از شهر خریداری کرده و به روستا میآورد و آنها که فرزندی ندارند در شرایط بدی قرار داشته و تنها محبت سایر اهالی روستا است که آنها را هنوز سرپا نگه داشته است.
از تاسفبرانگیزترین معضلات روستا برخورد با خانواده مجید است، این جوان 24 ساله مبتلا به بیماری اعصاب و روان شدید است و همراه پدر و مادر سالخوردهاش در همین روستای دورافتاده زندگی میکند. مدتی است تحت پوشش بهزیستی قرار گرفته است اما تا به حال از سوی این نهاد حمایتی به او رسیدگی نشده است. مجید با توجه به بیماریاش توان کار کردن ندارد و خانواده او نیز به لحاظ مالی بسیار ناتوان هستند به صورتی که نه توان پرداخت هزینه پزشک و دارو را دارند و نه هزینه سفر به بیرجند برای ملاقات با پزشک را، این در حالی است که اگر این جوان تحت نظر پزشک نبوده و دارو مصرف نکند به شدت پرخاشگر شده و شرایط زندگی برای خود و والدینش سختتر از همیشه می شود .
پای درد و دل مردم سلک که مینشینی متوجه میشوی نماینده آنها در مجلس تاکنون سری به روستایشان نزده است، فرمانداری به درخواست آنان برای برقکشی جواب رد داده و از سوی دیگر برای مردمی که برقی برای استفاده ندارند قبض برق با مبلغی 38 هزار و 800 تومان آمده است. تنها دلخوشی این مردم به یک خط تلفنی است که دولت قبل برایشان به ارمغان آورده است و دیگر هیچ.
مردم این روستاها از سویی مورد بیمهری طبیعت قرار گرفتهاند و از سوی دیگر داغدار بیتوجهی مسئولان هستند. این مردم دیده و شنیده نمیشوند، و عزیزانشان را در سایه نبود مراکز درمانی استاندارد و فقدان راه مواصلاتی مناسب از دست داده و در خاموشی به سوگ مینشینند. این مردم مرزداران ما و نگهبانان جاودان سرزمین ما هستند اما برای قوی بودن و قوی ماندن از ابتداییترین نیازهای خود همچون آب و غذای استاندارد ، خانه مناسب و امکانات رفاهی شایسته محرومند. کودکان در این روستاها به جای دنیای شاد کودکانه طعم بدبختی و رنج را میکشند و آنقدر از تمدن و امکانات به دورند که نمیتوانند حسرت چیزی را داشته باشند چراکه به گمان آنها زندگی یعنی همین فقر ومحرومیت. و حال این سوال باقی است که در برابر این همه نابرابری، رنج و فقر چه کسی مسئول است؟
نظر شما